Hey there!
: نبینم کم ذوق کنینا:)
.
.
.
.
.
.
یکشنبه، مکس به لویی پیام داد و ازش خواست که سهشنبه، بعد از مدرسه باهاش بیرون بره، سر یه قرار. لویی با دستای لرزون جواب مثبت داده بود. وقتی دوشنبه شب لویی اینو به هری گفت، پسر بهش خندید. به اینکه این در واقع اولین قرار لوییه. پسر بزرگتر اونو بغلش کرد و چتری هاش رو بهم ریخت، و این همه چیزو درست کرد.لویی سهشنبه صبح، سر میز صبحانه از مامانش پرسید :« یادت هست که من امشب دارم میرم بیرون دیگه؟ »
دیزی صبحانهشو خورده بود و همونطور که منتظر فیبی بود تا مال خودشو تموم کنه قاشقشو تو کاسه میچرخوند. لوتی و فیزی، کف زمین نشسته بودن و مسابقه گذاشته بودن که کی کفششو زودتر میپوشه.
« اره نگران نباش، » مامانش خندید. « پسر کوچولوی من بزرگ شده و داره میره سر اولین قرارش. »
لویی خندید. « نگوووو. » یکم سرخ شد.
« جدا از اینا، من خیلی بهت افتخار میکنم بیب، تو داری میری سر قرار. این دفعه، آخر ماه، به سختی با ادمای جدید حرف میزدی و الان داری میری سر قرار. فک میکنم این کار هری بوده. اون پسر یه فرشتهس. »
« اره، اون خوبه. »
« ازش خوشت میاد دیگه، نه؟ »
« آره، میاد. ما باهم خوش میگذرونیم. دخترا هم دوسش دارن. اون باحاله. »
« خوشحالم بوو. اگ کمک لازم داشتی بهش زنگ میزنی درسته؟ »
لویی همونطور که از جاش بلند میشد گفت:« اره مامان، قول میدم. باید برم. امشب میبینمتون. »
گونهی مامانش و دوقلو ها رو بوسید و برای دوتا خواهر دیگهش دست تکون داد. بعد از در خونه بیرون رفت.
-
لویی و جیمی توی درگاه مدرسه بهم رسیدن. بعدش مکس پیدا پیداشون کرد و وقتی که داشت با اون دونفر احوال پرسی میکرد، دستشو دور کمر لویی انداخت( بی ناموس-___- ). جیمی یه نگاه به دست مکس انداخت و بعد زل زد به لویی، ابرو بالا انداخت و پوزخند زد. لویی هم نگاهش کرد و وقتی مکس حواسش نبود، براش زبون درآورد. تمام روز، دوستاش اذیتش میکردن، حتی وقتی که مکس بود. وقتی هم که سر کلاس دراما نشسته بود، گوشیش یکسره از پیاما و اسنپچتای هری روی ویبره بود.
« لویی، میدونم تو این درس اجازه دارین از گوشیتون استفاده کنین اما اگه این تموم نشه مجبورم ازت بگیرمش. » خانم دیویس صداش در اومد و به لویی که سعی میکرد کار مقاله شو تموم کنه، خیره شد.
- گمشو. خانم دیویس بهم گفت خاموش کنم
لویی برای هری فرستاد.+ اوه نه، لویی بیچاره! بهتره برگردی سر کارت
- بازم، دلم میخواد بهت فوش بدم
+ بازم، میتونی انجامش بدی
YOU ARE READING
When The Smoke Is In Your Eyes [L.S](p.t)
Fanfic«من نمیخوام دوستت باشم میخوام گردنتو ببوسم...» all the credit to @thighhighlarry