کاور نامجون عه..
ووت و کامنت یادتون نره..!چشمامو با بی حالی باز کردم..
سرم تیر میکشید و چشمام میسوخت..
سرم تو دستمو با آرامشو دراوردم و به اطراف نگاه کردم.. یه اتاق خصوصی.. جین رو یه مبل دراز کشیده بود و پاهاش رو صندلی رو هم افتاده بود..
چشماش بسته بود اما مثل همیشه اخم داشت..
با بی حالی و سرگیجه بلند شدم .آروم آروم رفتم سمت جین و خم شدم تا کتم رو بردارم.. اما دستم تو دستای جین اسیر شد..
-کجا؟
بدون ول کردن دستم بلند شد و با اخم به صورتم نگاه کرد
-میخوای بری پیش اون پسره ها؟
چشمام سیاهی رفت و پاهام بی حس شد.... سرمو روی شونش گذاشتم ..بدنش گرم بودم و خواب الودگی مو بیشتر می کرد...
+بوی خون میدی
دستاشو زیر باسنم گذاشت و بلندم کرد.. رو تخت انداخت ..
انگشتشو تهدید وار بالا پایین کرد و همزمان گفت:
-از جات تکون بخوری یه جوری میکنمت تا دو هفته نتونی راه بری..بی حال رو تخت دراز کشیدم.. حوصله دعوا نداشتم و ازون بدتر.. توانشو نداشتم..
چند دقیقه نگذشته بود که با دکتر برگشت.. بعد معاینه گفت میتونم مرخص شم و همراه جین بیرون رفت..
اینجا اصلا شبیه یه بیمارستان دولتی نیست.. هیچ شباهتی به تختای کر و کثیف نداره..
جین با آب میوه و کیک و چند تا برگه برگشت..پلاستیکی پرت کرد سمتم و گفت:
-اینارو بخور..
چرا نمیتونه دو دقیقه آدم باشه؟
آه کشیدم و بلند شدم تا کتمو بپوشم.. .. کمکم کرد و پلاستیکو رو هوا نگه داشت..
-بگیرش.. اگه تا رسیدن به کلاب نخوری یه کار میکنم یه عمر مسخرت کننپلاستیکو پس زدم و سمت در رفتم..
زیر بغلمو گرفتم و کمک کرد راه برم..
سرگیجه سردرد سیاهی رفتن چشما حالت تهوع و تموم حسای عجیب و بد رو همزمان داشتم..
چسب رو دماغم میخارید اما حال خاروندن نداشتم..
با رسیدن به در بیمارستان پرسیدم:
-چرا منو اوردی همچین جایی؟ اینجا خیلی گرونه!
میتونستی ببری یه جای ارزون..یه جای دولتی..بی توجه به منی که خشک زده به در نگاه میکردم سمت موتور رفت..
-زیادی حرف میزنی..
+با موتور آوردیم؟.. با این میخوایم بریم؟
-نه پس.. با لیموزین آوردمت.. سوار شو
آه کشیدم و بی میل سوار شدم.موتورو روشن کرد و به سرعت سمت کلاب رفت..سردم بود و گرمای تنش جذبم میکرد..دستامو دورش حلقه کردم و سرمو به کمرش چسبوندم..
-نچسب بهم.. بدم میاد... مثل آدمای کنه رفتار نکن
حس بدی وجودمو پر کرد.. حس یه دختر دبیرستانی که دائما دنبال پسراست..
عقب تر رفتم و ازش جدا شدم..
هنوزم دلم میخواست بچسبم بهش.. اما حیف نمیشد...با رسیدن به کلاب پیاده شدم و با بغض راه افتادم.. میدونستم به عنوان یه مرد دارم لوس بازی در میارم.. اما تو حس و حالی نبودم که برام مهم باشه..
با سرگیجه دیوارو گرفتم و دست جین رو که برای کمک دراز شده بود پس زدم..
پوزخند زد و گفت:
-بچه ها نگرانتن.. یه سر بهشون بزن..چند قدم باقیمونده رو به زور برداشتم.. نفس عمیق کشیدم و درو باز کردم..
شوگا رو مبل نشسته بود.. بقیه سر پا بودن و به دیوار تکیه داده بودن..
با زور رو کاناپه دراز کشیدم و سرمو رو پای شوگا گذاشتم..
قدم واسه مبل زیادی بلند بود.. یکی از پاهام رو دسته بود و اون یکی رو زمین...
شوگا موهامو نوازش کرد و پرسید:
-خوبی؟+اوهوم..
جین کتشو دراورد و پلاستیکو پرت کرد سمتم..
-احمق لجباز..
-چش شده؟ چی کارش کردی؟
شوگا با حرص میپرسید اما جین اهمیتی نمیداد..
تنها کسی که شوگا رو رام کرده بود جین بود...
جین دستمو گرفت و به حالت نشسته دراورد... کتمو از تنم دراورد و با کت خودش اویزون کرد...وی زبونشو رو لبش کشید و پرسید:
-اصلا دیشب چی شد؟.. ادمی که از پله بیفته صورتش داغون میشه؟.. چرا بقیه بدنش اسیب ندیده؟
بدن شوگا سرد بود و بهم ارامش نمیداد... دستمو سمت جین دراز کردم..
-هیچی نشده..و اونم گرفت چی میخوام.. بلندم کرد و کنارم نشست..
سرمو به شونش تکیه دادم..
دوباره تکرار کردم:
+بو خون میدی..
-خون خودته..
دماغمو چین دادم.. چقدر خون ریختم که لباسش این مدلی شده..
بقیه وقتی دیدن حواس جین پرته و جواب سوالشونو نمیده مشغول کارای خودشون شدن..
جین کیک و آبمیوه رو باز کرد و مثل بچه ها بهم خوروند..
وقتی خواستم بگیرم دستمو بشدت پس زد و اخم کرد..
اخرین تیکه کیکو گذاشت تو دهنم و ابمیوه هم تموم شد..
شستشو خیس کرد و به کنار لبم کشید..خورده های کیکو برداشت و تو دهن خودش گذاشت..
دعا میکردم کسی نبینه.. وگرنه سوژشون میشم...
+ممنون..
-اوهوم..با یاداوری دیشب با صدای خیلی آروم گفتم:
+تو حق نداشتی همچین کاری کنی..
مثل من با صدای آروم گفت:
-حق داشتم.. تو هرزه کوچولوی خودمی..
حرصی به صورتش نزدیک شدم:
+من کوچولو نیستم.. جثم مثل توعه..
-ولی تو حدود ده سالی ازم کوچیک تری.. کوچولو..چشمامو بستم و نفسمو حرصی بیرون دارم..
+ولی حق نداری بهم بگی هرزه...
پوزخند زد و دستشو از رون تا عضوم کشید.. بعد چنگی بهش زد و کنار گوشم لب زد:
-هستی.. خودتم خوب میدونی...
وی سوتی زد و با نیشخند گفت:
-تو مکان عمومی!؟ نه بابا!
جینو هول دادم و بلند شدم.. سرم گیج رفت اما نمی خواستم کم بیارم.. اخم کردم و سمت در رفتم... صدای خندشون میومد.. اما دیگه اهمیتی نمیدادم..
![](https://img.wattpad.com/cover/236620577-288-k225860.jpg)
YOU ARE READING
Why Not Club..!
Fanfictionکیم نامجون پسریه که دنبال کار میگرده.. بعد کلی دنبال گشتن تو یه گی کلاب مشغول به کار میشه.. شبی که برای آشنا شدن با گروهش میره توسط یه پسر بوسیده میشه و... جینجون^~^ شاید یه کوچولو اسمات داشته باشه... نخونین اگه نمیخواین! #1 jin *-*