seven:|

914 160 25
                                    

کاور نامجون عه..
ووت و کامنت یادتون نره..!

چشمامو با بی حالی باز کردم..
سرم تیر میکشید و چشمام میسوخت..
سرم تو دستمو با آرامشو دراوردم و به اطراف نگاه کردم.. یه اتاق خصوصی.. جین رو یه مبل دراز کشیده بود و پاهاش رو صندلی رو هم افتاده بود..
چشماش بسته بود اما مثل همیشه اخم داشت..
با بی حالی و سرگیجه بلند شدم .

آروم آروم رفتم سمت جین و خم شدم تا کتم رو بردارم.. اما دستم تو دستای جین اسیر شد..
-کجا؟
بدون ول کردن دستم بلند شد و با اخم به صورتم نگاه کرد
-میخوای بری پیش اون پسره ها؟
چشمام سیاهی رفت و پاهام بی حس شد.... سرمو روی شونش گذاشتم ..

بدنش گرم بودم و خواب الودگی مو بیشتر می کرد...
+بوی خون میدی
دستاشو زیر باسنم گذاشت و بلندم کرد.. رو تخت انداخت ..
انگشتشو تهدید وار بالا پایین کرد و همزمان گفت:
-از جات تکون بخوری یه جوری میکنمت تا دو هفته نتونی راه بری..

بی حال رو تخت دراز کشیدم.. حوصله دعوا نداشتم و ازون بدتر.. توانشو نداشتم..
چند دقیقه نگذشته بود که با دکتر برگشت.. بعد معاینه گفت میتونم مرخص شم و همراه جین بیرون رفت..
اینجا اصلا شبیه یه بیمارستان دولتی نیست.. هیچ شباهتی به تختای کر و کثیف نداره..
جین با آب میوه و کیک و چند تا برگه برگشت..

پلاستیکی پرت کرد سمتم و گفت:
-اینارو بخور..
چرا نمیتونه دو دقیقه آدم باشه؟
آه کشیدم و بلند شدم تا کتمو بپوشم.. .. کمکم کرد و پلاستیکو رو هوا نگه داشت..
-بگیرش.. اگه تا رسیدن به کلاب نخوری یه کار میکنم یه عمر مسخرت کنن

پلاستیکو پس زدم و سمت در رفتم..
زیر بغلمو گرفتم و کمک کرد راه برم..
سرگیجه سردرد سیاهی رفتن چشما حالت تهوع و تموم حسای عجیب و بد رو همزمان داشتم..
چسب رو دماغم میخارید اما حال خاروندن نداشتم..
با رسیدن به در بیمارستان پرسیدم:
-چرا منو اوردی همچین جایی؟ اینجا خیلی گرونه!
میتونستی ببری یه جای ارزون..یه جای دولتی..

بی توجه به منی که خشک زده به در نگاه میکردم سمت موتور رفت..
-زیادی حرف میزنی..
+با موتور آوردیم؟.. با این میخوایم بریم؟
-نه پس.. با لیموزین آوردمت.. سوار شو
آه کشیدم و بی میل سوار شدم.موتورو روشن کرد و به سرعت سمت کلاب رفت..سردم بود و گرمای تنش جذبم میکرد..

دستامو دورش حلقه کردم و سرمو به کمرش چسبوندم..
-نچسب بهم.. بدم میاد... مثل آدمای کنه رفتار نکن
حس بدی وجودمو پر کرد.. حس یه دختر دبیرستانی که دائما دنبال پسراست..
عقب تر رفتم و ازش جدا شدم..
هنوزم دلم میخواست بچسبم بهش.. اما حیف نمیشد...

با رسیدن به کلاب پیاده شدم و با بغض راه افتادم.. میدونستم به عنوان یه مرد دارم لوس بازی در میارم.. اما تو حس و حالی نبودم که برام مهم باشه..
با سرگیجه دیوارو گرفتم و دست جین رو که برای کمک دراز شده بود پس زدم..
پوزخند زد و گفت:
-بچه ها نگرانتن.. یه سر بهشون بزن..

چند قدم باقیمونده رو به زور برداشتم.. نفس عمیق کشیدم و درو باز کردم..
شوگا رو مبل نشسته بود.. بقیه سر پا بودن و به دیوار تکیه داده بودن..
با زور رو کاناپه دراز کشیدم و سرمو رو پای شوگا گذاشتم..
قدم واسه مبل زیادی بلند بود.. یکی از پاهام رو دسته بود و اون یکی رو زمین...
شوگا موهامو نوازش کرد و پرسید:
-خوبی؟

+اوهوم..
جین کتشو دراورد و پلاستیکو پرت کرد سمتم..
-احمق لجباز..
-چش شده؟ چی کارش کردی؟
شوگا با حرص میپرسید اما جین اهمیتی نمیداد..
تنها کسی که شوگا رو رام کرده بود جین بود...
جین دستمو گرفت و به حالت نشسته دراورد... کتمو از تنم دراورد و با کت خودش اویزون کرد...

وی زبونشو رو لبش کشید و پرسید:
-اصلا دیشب چی شد؟.. ادمی که از پله بیفته صورتش داغون میشه؟.. چرا بقیه بدنش اسیب ندیده؟
بدن شوگا سرد بود و بهم ارامش نمیداد... دستمو سمت جین دراز کردم..
-هیچی نشده..

و اونم گرفت چی میخوام.. بلندم کرد و کنارم نشست..
سرمو به شونش تکیه دادم..
دوباره تکرار کردم:
+بو خون میدی..
-خون خودته..
دماغمو چین دادم.. چقدر خون ریختم که لباسش این مدلی شده..
بقیه وقتی دیدن حواس جین پرته و جواب سوالشونو نمیده مشغول کارای خودشون شدن..
جین کیک و آبمیوه رو باز کرد و مثل بچه ها بهم خوروند..
وقتی خواستم بگیرم دستمو بشدت پس زد و اخم کرد..
اخرین تیکه کیکو گذاشت تو دهنم و ابمیوه هم تموم شد..
شستشو خیس کرد و به کنار لبم کشید..

خورده های کیکو برداشت و تو دهن خودش گذاشت..
دعا میکردم کسی نبینه.. وگرنه سوژشون میشم...
+ممنون..
-اوهوم..

با یاداوری دیشب با صدای خیلی آروم گفتم:
+تو حق نداشتی همچین کاری کنی..
مثل من با صدای آروم گفت:
-حق داشتم.. تو هرزه کوچولوی خودمی..
حرصی به صورتش نزدیک شدم:
+من کوچولو نیستم.. جثم مثل توعه..
-ولی تو حدود ده سالی ازم کوچیک تری.. کوچولو..

چشمامو بستم و نفسمو حرصی بیرون دارم..
+ولی حق نداری بهم بگی هرزه...
پوزخند زد و دستشو از رون تا عضوم کشید.. بعد چنگی بهش زد و کنار گوشم لب زد:
-هستی.. خودتم خوب میدونی...
وی سوتی زد و با نیشخند گفت:
-تو مکان عمومی!؟ نه بابا!
جینو هول دادم و بلند شدم.. سرم گیج رفت اما نمی خواستم کم بیارم.. اخم کردم و سمت در رفتم... صدای خندشون میومد.. اما دیگه اهمیتی نمیدادم..

Why Not Club..! Where stories live. Discover now