nine:|

877 150 13
                                    

کاور خواهر نامجون عه..
ووت و کامنت یادتون نره..؛!

با بیحالی گفتم:
+دستمو باز کن..
جین همون طور که نفس نفس میزد ابرو بالا انداخت..
+بازم کن جین
اشکم تند تند گونمو خیس میکرد..
جین که گریمو دید با عجله کمربندشو باز کرد و انداخت اون ور تر..
-چرا گریه میکنی!؟
تا جین داشت شلوار میپوشید. چهار دست و پا سمت حموم رفتم و پشت در نشستم..
چند تقه به در زد و گفت:
-چرا درو بستی؟.. بزار بیام تو...
جواب ندادم..همچنان به در ضربه میزد و اسممو صدا میکرد..
+میخوام تنها باشم..
تموم تنم درد میکرد.. دلم میخواست بمیرم...
از وقتی پامو تو این کلاب کوفتی گذاشتم یه روز خوش نداشتم...

با بیحالی دستمو بالا آورد تا شیر آبو باز کنم..
-درو باز کن جون
+تنهام بزار..
آب سرد رو کمرم میریخت و راهشو به باسنم باز میکرد...
-این در کوفتیو باز کن بزار بیام تو.. وگرنه بد میبینی...
جوابشو ندادم و شیر آبو سمت آب گرم بردم..
بقیه بچه ها اومده بودن تو اتاق و بغضم داشت شدید تر میشد..
اگه بفهمن چی!؟

صدای هوپ اومد که با نگرانی پرسید:
-چش شد؟ من اونقدام محکم نزدم.. فقط یکم لبش خون اومد...
وی با شیطنت گفت:
-چرا پیرهن تنت نیست جین؟

جین عصبی داد زد:
-خفه شین..
آه کشیدم و سرمو به دیوار سرد تکیه دادم:
+برید بیرون.. میخوام تنها باشم..
جیمین با صدای لرزون گفت:
-حالت خوبه جون؟ همش تقصیر منه.. معذرت میخوام..
+خوبم.. برید بیرون فقط

بعد کلی لفت دادن بیرون اومدم و با یه حوله دور کمرم رو تخت دراز کشیدم...
جین کنار در حموم نشسته بود و همون جا خوابش برده بود..
جیمین رو تخت خودش و هوپ که بهم نزدیک کرده بودن نشسته بود.. با نگرانی بهم نگاه میکرد...
-جون چت شده؟ چیزی میخوای؟ سرت درد میکنه؟
هوم گفتم و یکی از چشمامو باز کردم..
-هوم ینی چی؟ جواب کدوم سوالم عه؟
+هیس.. سردمه..
چشمام از خستگی بسته شد و خوابم برد..






با حس گرما چشمامو باز کردم.. جین کنارم دراز کشیده بود و بغلم کرده بود.. هوا تاریک شده بود..
سعی کردم با دست جداش کنم اما نا نداشتم..
یه تی شرت تنم بود اما هیچی پام نبود..
لابد کار جین عه..
-بهتری؟

چشمای جین باز بود و به حرکاتم نگاه میکرد...
+ولم کن..
-گشنته؟ یا دستشویی داری؟
+میخوام برم بیرون..
دستاشو باز کرد و کمک کرد بلند شم..
لباس پوشیدمو سمت اتاقمون رفتم..
-چی میخوای؟
+به تو ربطی نداره..

صدای خندش اومد اما اهمیتی ندادم.. سوراخم میسوخت و داشت ازارم میداد...
درو با ارامش باز کردم و روی مبل به شکم دراز کشیدم..
سعی کردم ارامشم حفظ کنم و بفهمم چی به چیه:
+فقط بهم بگین چه مرگتون شده بود..
کوک نشست رو دسته مبل و گفت:
-دلت درد میکنه؟
+گفتم چه مرگتون بود..

یونگی خواست حرف بزنه اما هوپ زودتر حرف زد..
-یونگی منو بوسید.. جیمین فکر کرد دارم بهش خیانت میکنم..
-این خیانت محسوب میشه..
-نمیشه.. من نبوسیدمش.. من کاری نکردم..
-تو پس نزدیش
-زدم.. تو ندیدی..
-ندیدم چون نکردی..
یونگی داد زد خفه شین..

-تقصیر من بود قبول.. ولی من مست بودم.. در حدی که تورو با جون اشتباه گرفتم..
جین اخم کرد و گفت:
-اگه جون بود هم نباید میبوسیدیش
زیر لب فحششون دادم:
+لنت به همتون.. احمقای گوه مغز

جین خواست بشینه کنارم اما خودمو رو مبل بالاتر کشیدم تا جا نباشه..
-اذیت نکن بزار بشینم..
+کون فاکیتو ببر اون ور
-مسخره.. پاشو..
+برو بمیر..مسخره هم اون دیک ۳سانتیته

وی سوت بلند بالایی زد و با خنده گفت:
-تا حالا ندیده بودم کسی با جین این مدلی حرف بزنه..
جین انگشت وسطشو نشون داد و سرمو به زور بلند کرد.. بعد نشستن سرمو رو پاهاش گذاشت..
با بغض گفتم:
+نمیفهمم این وسط من چیکارم؟
جین خم شد و شقیقمو بوسید..

-دفعه بعد هر کس انگشتش به جون بخوره لهش میکنم..
شوگا نیشخند زد و گفت:
-واو.. فقط منم ک حس میکنم بعضیا عاشق شدن؟
جین طبق معمول داد زد:
-خفه شین..

یکم خودمو بالا کشیدم و بدنمو تنظیم کردم.. دستای جین لای موهام رفت و نوازش شون کرد.. با اینکه دل خوشی ازش نداشتم اما بدن همیشه گرمش خواب الوم کرده بود..
شوگا با چشم به من و جین اشاره کرد و رو به وی نیشخند زد..

سعی کردم مثل خودشون همه چیو به چپ بگیرم...
امشب میخوایم.. و فردا تصمیم میگیرم بمونم یا نه..

Why Not Club..! Where stories live. Discover now