Part XX

424 101 169
                                    

-جونگ کوک-

به کت شلوار مشکیی که تهیونگ برام جور کرده بود دستی کشیدم و توی اشپز خونه بزرگ عمارت کیم به کانتر تکیه دادم

چشمامو بین جمعیت زیادی از گارسونا و اشپز هایی که اونجا با سرعت کار میکردن و اینور و اونور میرفتن چرخوندم

با صدای کسی به سمتش برگشتم
از ظاهرش و کلاهش معلوم بود که سر اشپزه.. ولی حتی اگه کلاهم نداشت میتونستی از اخم غلیظ رو صورتش که نشونه پدرتو در میارم بفهمی که شفه

با همون قیافه تو همش به حرف اومد : تو کیی؟ نمیشناسمت

زبونمو رو لبم کشیدم و تعظیم کوتاهی کردم : من گارسون شخصی اقای کیم هستم

وایسا الان چی گفتم؟ گارسون شخصی دیگ چه کوفتیه

به سر و وضعم نگاهی انداخت : که گارسون شخصیی ها؟ گارسون کدوم کیم هستی؟

دستی به گردنم کشیدم : اقای کیم تهیونگ

چشماشو ریز کرد و سینی غذای صدف و چند تا چیز دیگ رو گذاشت تو دستم : پس برو به بهترین شکل ممکن ازشون پذیرایی کن، گارسون شخصیی کیم تهیونگ!

تعظیم کوتاهی کردم و از اشپز خونه با اون سینی که مخلفات توشو میتونستم تو یه لقمه بخورم بیرون رفتم

چرا وقتی میخواستن با کلاس باشن باید اینقد غذاهارو کوچولو میزاشتن؟ اصن سیرشون میکرد؟

تو سالن اصلی چشمامو چرخوندم تا تهیونگو پیدا کنم

وقتی پیداش نکردم به سمت راهرو ها رفتم تا اونجاعم بگردم

به دیواره های راهرو ها تابلو ها های مختلفی کوبیده شده بودن

به چهره های مختلفی که روی پرتره ها بودن چشم دوختم سرمو کج کردم و با خودم فک کردم : عجب خر پولیینا احساس میکنم رفتم چند قرن پیش که پادشاهی بوده و این تابلوعام پادشاهایه قبلین..

زبونمو رو لبم کشیدم و نیشخند زدم : تهیونگ خواهری چیزی نداره؟...

لبمو داخل دهنم فرو بردم و سعی کردم افکار شیطانیمو کنار بزنم

صدامو صاف کردم و ظرف غذارو توی دستم فشار دادم : تهیونگ؟اینجایی؟

سرمو خاروندم اون که نمیتونه جواب بده... چه احمقیم

با بلند شدن صدای قار و قور شکمم به بشقاب تو دستم نگاهی انداختم و یه صدف برداشتم
به دور و ورم نگا کردم : اگه بخورم ناراحت نمیشه که.. نه؟

-تهیونگ-

به پرتره پدربزرگ توی اتاق کارش زل زده بودم
و به حرفای جونگکوک فکر میکردم..

شاید حق با اون بود

شاید واقعا تقصیری نداشت..

اون که از قصد اینکارو نکرده بود نه؟

Violet 〰️ Vkook Where stories live. Discover now