مقدمه

103 14 2
                                    

آفرودیت | Aphrodite🌻
مقدمه

آن روز خبر هولناک سقوط دختر برگذیده، تا دهکده‌های دور افتاده‌ی میتل برگهایم هم رسیده بود.
پچ‌پچ‌های زنان دربار در سراسر کاستلنو شنیده می‌شد.
راهبه‌ها با وحشت گردهم آمده و سعی دارند با نیایش سه قمر، هدف آنها را از این واقعه‌ی تاریخی جویا شوند.

دختر اما ساکت و نگاه بی‌حالتش اینگونه است که گویا صحبت کردن را یاد ندارد.
تنش با شنلی مردانه که نگهبانان بر او انداخته‌اند پوشیده شده‌است.
ملکه با وحشت دختر را زیر نظر گرفته و همه منتظر حکم او هستند.
نگهبانی که در کنار دختر قرار دارد با ترس می‌گوید:
-سرورم، نامه‌رسان شاهزاده هنری به ما خبر داد این دختر را عریان در صومعه شیاطین پیدا کرده‌اند.
از بال‌های سفیدش می‌توان با قاطعیت گفت که از نژاد فرشتگان است.

یکی از راهبه‌ها فورا گفت:
-کدام آیه‌ی کتاب الهی از برگذیده‌ی فرشته‌ای می‌گوید که در سرزمین شیاطین سقوط کند؟
این زن یا معجزه‌ی خدایان است و یا فریب شیطان!

ملکه نگاهی کلی به دختر جوان کرد.
-چیزی از خود به خاطر داری؟

آنگاه دختر با چشمان زاغی‌اش به ملکه نگاه کرد و با لهجه‌ای صریح پاسخ داد:
-نامم ونوس است و چیز دیگری به خاطر ندارم.

مردم با شنیدن صدایش متجعب شدند.
-لباسی شایسته به تنش کنید و ونوس عزیز را به آنجل بفرستید. به خواهرم صوفیا نامه‌ای بنویسید که برگذیده‌ای از نژاد او آمده است تا آنجل را نجات بدهد!

زنی ناشناس به وسط بحث آمد.
-سرورم، خواهران و برادران ما در تلاشند تا با نیایش خدایان حکمت سقوط این دختر را درک کنند.
آیا می‌توانیم به جوابی امیدوار باشیم؟

-بله! آن روزی که خورشید از مغرب ظهور و از مشرق غروب کند؛ خواهران و برادران ما هم به درک این پرسش خواهند رسید!
***

Aphrodite | آفرودیتWhere stories live. Discover now