How do I do this?¦part 1

607 88 28
                                    

¦چطوری این کارو بکنم؟

جین تو واقعا نمیخوای من همچین کاری کنم نه؟
با تعجب رو به جین گفت.
جین به تیکه مرغ سرخ شده ی توی دستش گازی زد و گفت: چرا دقیقا همونو میخوام!
با چشمای گرد شده به ته نگاه کردم تا شاید اون بتونه جین رو منصرف کنه ولی ته انگار داشت حال میکرد.
:هی تو حرفی نداری؟
تهیونگ بیخیال گفت: این شرط من نیست پس..نه!!
بلند شد و یکم سیب سرخ شده گذاشت توی دهنش و گفت: خوشحالم کاری به فوتبال ندارم و توی این شرط های خطرناک شریک نیستم!!

و رفت جلوی تلویزیون نشست و شبکه ورزشی که الان داشت جام رو میدادن دست تیمی که جین گفته بود میبره رو عوض کرد.
گفت: خب چطوری؟ نه چطوری باید جئون جونگکوک پسر معروف دانشگاه رو ببوسم؟
جین: این دیگه مشکل خودته!!
دست هاشو باز کرد و گفت: عا یعنی چی؟ ما چهار تا کلاس با هم داریم و تا حالا هیچ کلمه ای رد و بدل نکردیم!!
تهیونگ: فکر کنم حتی نمیدونه کسی به اسم پارک جیمین توی این دنیا هست!!
اینو گفت و برگشت سمت تلویزیون.
با دست اشاره کرد به ته و گفت: میبینی!! حتی اینم میدونه!!
ته: هی هی این خوشحالم نکرد!

چشم هاشو چرخوند و برگشت سمت جین.
جین غر زد: یا یا یا یاااا یادت که نرفته یک ماه پیش سر یکی از همین بازی ها مجبورم کردی برم مخ دختر جذابه ی داخل کلاب و بزنم و بوسش کنم و اوه بعد یک هفته بهش بگم من گی ام!!
: خب اینکه بد نبود برات راحت بود چون تو خوشگلی و پتانسیلشو داری!
:یا یا یا من گی نبودم!! و میتونستم با اون دختر خوش بگذرون ام ولی اوه تو یه شرط احمقانه بسته بودی!
خسته از سر رو کله زدن با جین گفت: اوکی

...ولی نمیتونم همین فردا ببوسمش!
جین که حالا خوشحال بود گفت: اوکی چون اون جئون جونگکوک عه وقت زیادی داری!
:چقد مثلا؟ اینو گفت و نگاهش کرد.
جین متعجب گفت: قطعا کمتر از یه سال!
کنار تهیونگ نشست و سرش رو روی شونه اش گذاشت.
:ته ته باید چیکار کنم؟
:فکر کنم اول باید یه کاری کنی تورو ببینه!
کلافه گفت: عاره...
تهیونگ بلند شد و جلوش وایستاد: اوم...فکر کنم با تیپ زدن بتونی این مرحله رو شروع کنی.
جین با یه بسته چیپس اومد و کنارش روی مبل نشست: آره باید دست از تیپای خونگیت برداری!
و خندید، برگشت سمتش و گفت: هی هی مگه تیپم چشه؟
تهیونگ: اوه جیمینا تیپ تو بدترین تیپ ایه که توی دانشگاه دیدم!
روی مبل صاف نشستم و گفت:چرا چرا اینکه راحت ام بده؟
تهیونگ:اوه هیونگ بس کن! تو یه تیشرت بر میداری و با هر شلواری که دستت رسید میپوشی!
جین: آدما میان دانشگاه که عاشق بشن، مخ بزنن، با همدیگه بخوابن و تو تو توی این سه سال حتی با یکی قرار ام نزاشتی!! هیچکس تورو نمیبینه!
آه کشید و گفت: خب..شاید من سخت پسند ام!
جین زیر چشمی نگاهش کرد و گفت: تا حالا کسی بهت پیشنهاد داده؟
:اوم..نه ولی شاید..موقعیت خوب پیش نیومده!
تهیونگ خندید و جین گفت: فقط یکم دیگه ادامه بده تا خفت کنم!

جیمین وارد دانشگاه شد و جین و ته رو دید که جای همیشگی نزدیک در ورودی نشسته بودن. بهشون نزدیک شد و لبخند زد
:هی چطورین؟
ولی جوابی از دوستاش نگرفت، اونا به استایل جیمین خیره شده بودن.
تهیونگ: واو پسر... فکر کنم منم متوجه تو نشده بودم!
جین: جیمینی... تو خیلی خوشتیپی!
با خجالت گفتم: یا یا بسه!! همین الانم حس خوبی ندارم که اینا تنمه!!
تهیونگ:هی جیمینا تو این لباسا رو از کجا اوردی؟
جیمین بی خیال گفت: خب جی اون کلی از اینا واسم میفرسته... همش میگه تو حتما خیلی خوشتیپی!!
جین: چقد خوب، یعنی خواهرت پنج سال ازت بزرگ تره و رفته پاریس ولی هنوز به فکرته!! برات لباس میفرسته.
جیمین: نه اون فقط میخواد نشون بده هنوزم روی من کنترل داره یا نمیدونم بسه!!
همشون چند دقیقه ساکت بودن که جین گفت: خب باید جلوی اکیپ جونگکوک وایستیم یا ...؟
جیمین کلافه گفت: هی هی ولش کنین، بهتره دربارش حرف نزنیم!! خودم حواسم هست!
~~
خب هایع اولین پارت رو گذاشتم
دوسش داشته باشین دیگه
چرا دارم با خودم حرف میزنم؟-.-

A silly bet ¦ jikookWhere stories live. Discover now