صدای باز شدن در ها فضای اتاق رو پر کرده بود .
همون صدا بلند تر از دفعه قبل گفت :
-کجایی لنتی ؟
-رییس . اینجان .
"رییس" سراسیمه وارد اتاق شد . با دیدن وضعیت میشا ماتش برد . زود به خودش اومد و به سمت میشا قدم برداشت . سعی در باز کردن زنجیرها داشت .
با عصبانیت فریاد زد :
-این کوفتیا چطوری باز میشن ؟
یکی دیگه از افراد داخل اتاق به سمت دیوار رفت و دکمه رو فشار داد . میشا بی جون روی جثه" رییس" افتاد.
"رییس" نگاه بدی به پسر انداخت و بعد به سمت میشا برگشت .
-هی ... هی ....
به صورتش ضربه های اروم میزد .
روی زمین نشست و سر میشا رو بین دستاش گرفت
میشا لای چشماشو باز کرد و با چیزی که دید ، ترسیده به عقب رفت .
خودشو روی زمین میکشید تا جایی که به دیوار برخورد کرد .
زانوهاشو بغل کرد و سرشو روی زانوهاش گزاشت .
زمزمه کرد :
-بیدار شو لنتی . بیدار شو .
"رییس" با تعجب نگاهی به پسر ترسیده کرد و بعد با خشم به سمت ارتور رفت .
یقه اش رو گرفت و به دیوار چسبوندش . ارتور به خاطر قد بلند " رییس" یکم از زمین فاصله گرفت .
با پوزخند بهش نگاه کرد .
-چه غلطی باهاش کردی هان ؟
پوزخندش پررنگ تر شد .
"رییس" زانوشو به پایین تنه لخت ارتور فشار داد .
چهره ارتور کبود شد ولی بیشتر خندید . خنده اش عصبانیتش رو بیشتر کرد و بیشتر فشار داد .
-میگم حرف بزن چه گوهی خوردی ؟
-رییس ، گفتن که زنده ....
جنسن داد کشید :
-میدونم . زنده تحویلش میدم . ولی نتونه بچه دار شه ، مشکلی توی دادگاه ایجاد نمیکنه که میکنه ؟
پسر ساکت شد و از اتاق خارج شد .
جنسن که دید کاراش کارساز نیست ، همونطوری که با زانوش بهش فشار میاورد ، مشتی حوالی صورت ارتور کرد . هنوز اروم نشده بود و چند تا پشت سرش زد .
کتفش توسط کسی کشیده شد .
با عصبانیت برگشت .
-اکلز ، اون بیشتر بهت نیاز داره . ما بقیه کارها رو انجام میدیدم .
و با سر به میشایی که میلرزید اشاره کرد .
جنسن تازه به خودش اومد . ارتور و ول کرد . چون انتظار نداشت ، پخش زمین شد . موهایی که روی صورتش اومده بود رو کنار کشید و کنار میشا زانو زد .
ESTÁS LEYENDO
nothing can be predicted
Fanficخب خلاصه اين داستان اینه که يه تصادفى اتفاق میفته كه رانندش جنسن بوده و كسي كه بهش زده ميشاست .... (Cockles) كارم تو خلاصه كردن خوب نيست ولي واقعا داستانش قشنگه😂💙 Completed ✅😛