SOMEONE'S POV??

428 74 22
                                    

جنی

من هنوز با دوست پسرم کای پاریس هستم، کای یکی از دوستای لیساست ولی من به لیسا اینو نگفتم چون بهش گفتم که به خاطر یه سفر کاری اومدم.

کای میدونه که من با لیسا ازدواج کردم ولی گفت تا وقتی که باهمیم به یه ورش هم نیست که من قبلا ازدواج کردم و منم دوسش دارم به خاطد همینم هست که باهاش هستم.
نمیدونم چرا ولی احساساتم نسبت به لیسا از بین رفته دیگه مثل قبل عاشقش نیستم، ولی نمیتونم کاری بکنم چون ما قبلا ازدواج کردیم به خاطر همینم مخفیانه دارم با کای قرار میزارم چندماهی هست که باهمیم ولی بعضی وقتا دلم برای لیسا میسوزه به خاطر کاری که باهاش کردم اون لیاقت اینو نداره چون اون خیلی اهمیت میده، مهربون، ناز و ادم دوست داشتنیه دقیقا خصوصیات یه همسر فوق العاده رو داره، ولی نمیتونم کاری کنم من نمیخوام که اون اسیب ببینه چون من دیگه دوسش ندارم.

با صدای کای رشته افکارم پاره شد:

کای:بیب خوبی؟ چندبار صدات زدم انگار اینجا نیستی.

ما الان توی یکی از رستوران های پاریس داریم شام میخوریم.

با لبخندی که بهش زدم گفتم:اره بیب من خوبم نگران نباش.

همینطور که غذا میخوردیم صدای زنگ گوشیم رو شنیدم، سریع برش داشتم ولی وقتی که اسم لیسا رو دیدم گوشیم رو گذاشتم توی کیفم.

کای همونطور که غذاشو میخورد با دهن پر گفت:کی بود بیب جرا جواب ندادی،

گفتم:لیساست.

کای:باشه ولی چرا جواب ندادی؟

گفتم:چون ما داریم شام میخوریم و نمیخوام خرابش کنم، بعدا بهش زنگ میزنم.

کای:باشه ولی کی میخوای بهش حقیقت رو بگی؟

با احن شیرینی گفتم:یه روزی میگم بیب.

کای با ناراحتی گفت:ولی بیب ما چندماهه که باهمیم من دیگه این رابطه مخفیانه رو نمیخوام.

گفتم:بیب بالاخره یه روزی بهش میگم فقط تا زمان مناسب صبرکن باشه؟

و بعد بوسه ای به لباش زدم، اونم در جواب حرفم فقط سرشو تکون داد.

ناشناس؟؟؟؟

من الان توی یکی از رستوران های پاریسم تا با یکی از شریک های تجاری پدر و مادرم ملاقات کنم، چون اونا کارای مهم تری داشتن به خاطر همینم من اومدم.

همونطور که منتظرم بودم قیافه دو نفر برام خیلی اشنا بود. جنی؟ کای؟ اونا اینجا جیکار میکنن؟

اطراف رو نگاه کردم تا ببینم با دوستاشون و لیسا اومدن یا نه ولی بعد از اینکه دیدم تنهان چشمام از تعجب زده بود بیرون.

وقتی که دیدم جنی لباس کای رو بوسید، با عصبانیت زمزمه کردم:این دیگه چه کوفتیه؟جنی داره به لیسا خیانت میکنه؟

خواستم برم پیششون ولی شریک تجاری پدرو مادرم همین الان رسید، نمیتونم برم پیششون فقط میتونم بهشون خیره بشم.
انتظار نداشتم که جنی بتونه همچین کاری با لیسا بکنه، لیسا ارزشش خیلی بیشتر از ایناست که بشه همچین کاری باهاش کرد.
لیسا فن گرل و فن بوی های زیادی داره و خودمم یکی از اونام که لیسا میتونست با من ازدواج کنه ولی جنی خیلی خوش شانسه که لیسا اونو برای همیشه انتخاب کرده، و اون فقط بهش خیانت کرد چطور میتونه؟ من حتی از عشقم به لیسا دست کشیدم به خاطر اون چون میدونستم میتونه از لیسا مراقبت کنه ولی انگار اشتباه میکردم خیلی هم اشتباه کردم، باید اینو هرچه سریعتر وقتی رفتم سئول به لیسا بگم.

لیسا

من الان توی دفترم و همونطور که به حرفای دیروز سولگی فکرمیکنم به زیبایی های سئول هم نگاه میکنم.
نمیدونم چرا ولی همش به حرفای سولگی فکرمیکنم و این واقعا اذیتم میکنه همینطور هم جنی از دیروز گوشیش رو جواب نمیده و این واقعا حس بدی بهم میده. وقتی صدای یه نفر از پشت سرم رو شنیدم از فکر دراومدم:

چنگ با نگرانی گفت:مشکلی پیش اومده؟

من حتی متوجه ورودش هم نشدم!

لبخند مصنوعی زدم و گفتم:هیچی فقط داشتم به یه سری کارا فکرمیکردم.

چنگ:تو اصلا توی دروغ گفتن خوب نیستی لیسایا.

بعد از یکم مکث با نگرانی ادامه داد: راجع به جنی و حرفای دیروز سولگیه؟

من فقط درجوابش سرمو تکون دادم.

چنگ:منفی فکرنکن باشه؟ فقط ازش بپرس شاید برگشته باشه خونه.

و بغلم کرد منم همینطور. واقعا حس میکردم به یه بغل نیاز دارم خوبه که بهترین دوستم هست.

چنگ:ناهار خوردی؟

گفتم:نه هنوز. میخوای باهم بخوریم؟

چنگ:حتما.

و سریع از ساختمون بیرون اومدیم و توی نزدیک ترین کافه ناهارمون رو خوردیم.

هلو گایززززز چطورینننننن خوبینننن؟؟؟

امیدوارم که خوب باشین❤

اینم از پارت جدید تقدیم به شما😊

امیدوارم خوشتون بیاد و خوشحال میشم با ووت و کامنت هاتون خوشحالن کنین😍

CHEATERWhere stories live. Discover now