BETRAYED

358 66 43
                                    

لیسا

چیزی که دیدم رو نمیتونم باورکنم. میخوام همه چیز رو فراموش کنم و میخوام فکرکنم این فقط یه کابوس و چنددقیقه دیگه قراره از خواب بیدار بشم. ولی صحنه ای که دیدم مرتبا توی ذهنم تکرار میشه، میخوام کای رو تا سر حد مرگ بزنم. به خاطر عصبانیتم حتی نمیتونم تمرکز کنم، اونا به من خیانت کردن.
دستامو محکم فشار دادم تا شاید از خشمم کم بشه.

وارد بار شدم تا شاید الکل یکم ارومم کنه.


با مستی گفتم:بازم وودکا میخوام.

بارمن:ولی خانم شما مست هستین.

داد زدم:گفتم بازم وودکا میخوام اگه شغلت رو دوست داری فقط چیزی که گفتم رو انجام بده.

اصلا روی مودی نیستم که بتونم با کسی حرف بزنم.

بارمن:چ-چشم ا-الان براتون م-میارم.


رزی

ساعت دوازده شبه و منو دوست دخترم، جیسو کنار همدیگه داشتیم فیلم نگاه میکردیم که گوشیم زنگ خورد. با دیدن اسم لیسا تعجب کردم، چرا اسن وقت شب زنگ زده؟ جواب دادم:

بارمن:سلام.

گفتم:سلام شما؟ لیسا کجاست؟

بارمن:اممم خانم دوستتون مست هستن.

گفتم:چ-چی؟! الان کجاست؟

بارمن:ایشون توی بار **** هستن.

گفتم:من الان میام لطفا تا اونموقع مراقبش باشین.

و قطع کردم.

جیسو:بیب چه اتفاقی برای لیسا افتاده؟

گفتم:مست کرده بارمن بهم زنگ زد.

جیسو:منم باهات میام.

لبخندی بهش زدم و سریع اماده شدیم و سمت بار حرکت کردیم.

لیسا داری با خودت چیکار میکنی!

بار

وقتی به بار رسیدیم، سریع از ماشین پیاده شدم و داخل رفتم و کلا دوست دخترم رو یادم رفت. نمیتونم استرسم رو کنترل کنم لیسا مثل خواهر منه، ممکنه پدر و مادرامون یکی نباشه ولی ما قلبامون باهم یکی شده.

اطراف رو نگاه کردم تا لیسا رو پیدا کنم. و دیدم که
کنار کانتر بی جون و ضعیف افتاده. اخرین باری که لیسا رو اینجوری دیدم ماله زمانی بود که باهم میرفتیم کالج و وقتی که یه مشکلی داشت میومد مست میکرد.

سریع رفتم سمتش و تکونش دادم.

اروم گفتم:هی لیسا. بیدار شو باید بریم خونه.

با صدای لرزونی که بغضش کاملا مشخص بود گفت:ها ت-تو کی هستی؟ ت-تو ه-همونی هستی ک-که از م-من بهتره؟

با چشمای پف کرده و قرمزش نگام میکرد.

گریه کرده؟ داره در مورد چی حرف میزنه؟ چه بلایی سرت اومده لیسا؟!

دیدن اینجوری لیسا، قلبمو میشکنه نمیتونم توی همچین وضعیتی ببینمش.

جیسو بدو بدو سمتمون اومد و با نفس های بریده گفت:ب-بیب چی شده؟

همونطور که سعی میکردم لیسا رو بلند کنم گفتم:فعلا کمکم کن لیسا رو از اینجا ببریم.

جیسو:اها اره یادم رفت.

جیسو دستای لیسا رو روی شونه هاش گذاشت و کمکش تا بلند بشه. منم سریع سمت ماشین رفتم تا روشنش کنم، لیسا رو صندلی عقب ماشین گذاشتیم و حرکت کردیم.

داشتم رانندگی میکردم.

جیسو همونطور که به شیشه زل زده بود  با لحن جدی گفت :جنی میدونه چه بلایی سر زنش اومده؟

گفتم:نمیدونم.

جیسو:اصن هنوزم به زنش اهمیت میده؟

گفتم:معلومه که بهش اهمیت میده، بالاخره زنشه.

جیسو:مطعمنی؟

با گیجی نیم نگاهی بهش انداختم و گفتم:معلومه که مطمعنم.

شاید هم نباشم.

فقط سری تکون داد و دوباره به بیرون نگاه کرد.

جیسو زیرلب گفت:متاسفم که هیچکاری نمیتونم بکنم لیسا.

ولی واضح نشنیدم چی گفت.

گفتم:چیزی گفتی عزیزم؟

جیسو با لبخند گفت:هیچی‌.

وقتی که رسیدیم خونه لیسا ، جیسو سریع رفت تا به لیسا کمک کنه. منم در خونه رو باز کردم تا بتونن برن داخل. نگاهی به اطراف انداختم ببینم جنی خونه هست یا نه ولی کسی خونه نبود.

این دختر کجاست ایششش.

لیسا:ت-تو دنبالش میگردی؟ اون اینجا نیست با یه نفر مشغوله.

کلمه "یه نفر"  رو با انزجار و تنفر گفت. از حرفش گیج شدم.

لیسا رو به اتاقش بردیم و روی تختش خوابوندیمش و من پتو زدم روش.

جیسو:بیب من میرم پایین.

سرمو به نشونه تایید تکون دادم و به لیسا نگاه کردم، خوابش برده بود.

میخواستم برم بیرون که لیسا با چشمای بسته اش گفت:شماها به من خیانت کردین.

به خاطر حرفش هم شوکه شدم هم گیج چون نمیدونستم داره در مورد کی حرف میزنه.



خب گایزز اینم از پارت جدید خوشحال میشم ووت و کامنت بزارین😊

امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد😍❤

CHEATERWhere stories live. Discover now