COLD

390 74 16
                                    

لیسا

الان توی خونمونم چون امروز روز استراحتمه و امروز جنی هم از سفر کاریش توی پاریس برمیگرده و من واقعا دلم واسش تنگ شده. داشتم برنامه های اشپزی رو نگاه میکردم تا سرگرم بشم تا اینکه صدای در رو شنیدم، سریع رفتم بازش کردم چون میدونستم جنیه.

با لبخند گفتم:سلام بیب  دلم واست تنگ شده بود.

ولی وقتی که خواستم جنی رو بوس کنم ولی اون سرش رو عقب برد لبخندم محو شد.

با لحن سردی گفت:الان نه لیسا خیلی خستم.

بغلم کرد و یه راست سمت اتاقمون رفت.

چش بود پریوده؟ اون دوباره سرد شده بود چت شده جنی؟ تو دیگه اون دختری که عاشقشم نیستی عوض شدی. بیخیال این افکار شدم و برگشتم برنامه اشپزیم رو دیدم، بعد از چنددقیقه صدای جنی رو شنیدم که با لباس جدیدی داره میاد.

 بیخیال این افکار شدم و برگشتم برنامه اشپزیم رو دیدم، بعد از چنددقیقه صدای جنی رو شنیدم که با لباس جدیدی داره میاد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

به راهش ادامه داد تا اینکه از کنارم رد شد، حتی نگاهمم نکرد و سمت در رفت ولی سریع جلوش رو گرفتم.

گفتم:بیب کجا میری؟

جنی:یه جایی.

با نگرانی پرسیدم:ولی فکر میکردم خسته ای؟

با لحن سردی جواب داد:مهمه باشه؟ و درضمن برای شام منتظرم نمون دیر میام خونه.

و بدون اینکه منتظر جوابم باشه رفت.

حوصلم سررفته بود و تصمیم گرفتم به چنگ زنگ بزنم تا بریم بیرون:

لیسا:چنگ سرت شلوغه؟

چنگ:نه چرا؟

لیسا:میخوای بریم بیرون؟

چنگ:اره ولی...

لیسا:ولی؟

چنگ:فکرمیکردم میخوای کل روز رو با زنت بگذرونی.

لیسا:منم همین فکرو میکردم ولی مثل اینکه سرش شلوغه... دوباره.

چنگ:باشه میمون مشکلی نداره.

لیسا:باشه پس همون کافه همیشگی میبینمت.

چنگ:ده دقیقه دیگه اونجام.

بعد از اینکه چنگ قطع کرد سری رفتم بالا تا لباسام رو عوض کنم و به موقع به قرارمون برسم.

کافه

همینطور که منتظر چنگ بودم تا بیاد توی گوشیم ول میگشتم که یه توییت از دوست صمیمی دوران دبیرستانمون نایون دیدم.

توییت:به زودی میبینمت کره😍

نایون یکی از صمیمی ترین دوستای دوران دبیرستان تا الانمونه. ولی یه دفعه یه ماه غیبش زد و هیچکدوممون نمیدونستسم کجاست، من فقط میدونستم که دیگه توی کره نیست.

با هیجان زمزمه کردم:پس بالاخره داره میاد کره.

چنگ یه دفعه ای زد به شونم و گفت:کی داره میاد کره؟

گفتم:وای چنگ ترسوندیم!! عین ادم بیا حداقل.

چنگ فقط شونه هاشو بالا انداخت و کنارم نشست.

با ذوق گفتم:نایون داره میاد کره.

چنگ:شوخی که نمیکنی نه؟!

سرمو به نشونه نه تکون دادم و گوشیم رو بهش دادم، تا توییت نایون رو ببینه.

چنگ با ذوق داد زد:واییی خدااا!!!!

من فقط به ری اکشنش خندیدم اون واقعا کیوته.

چنگ:نمیتونم بیشتر از این وایسم میخوام نایون رو ببینم!

گفتم:اره منم همینطور خیلی وقته ندیدیمش.

چنگ لبخندی زد و گفت:به هرحال، حالا ما چرا اینجاییم؟

کوتاه جواب داد: تا بریم بیرون.

چنگ:میدونم احمق. ولی تا وقتی که هیچی نگو من جایی نمیام.

گفتم:باشه.... نمیدونم چرا ولی نمیدونم چه کار اشتباهی انجام دادم ولی چندماهه جنی خیلی باهام سرد شده اون حتی نمیزاره بوسش کنم، اون همیشه سرش شلوغه و برای من وقتی نداره، حتی شبا دیر میاد خونه و این واقعا منو اذیت میکنه که داره اینکارو باهم میکنه. انگار داره منو از خودش دور میکنه و محلم نمیزاره.

تلاش کردم تا اشکامو نگه دارم چون نمیخوان چهیونگ منو توی همچین وضعیتی ببینه و اون از من تصور یه زن قوی رو داره. ولی لعنتی، ولی همه زنای قوی اگه عشقشون رو کم کم از دست بدن هم گریه میکنن.

چنگ محکم بغلم کرد و پشتم رو نوازش میکرد و دیگه نمیتونستم بغضم رو نگه دارم، بغل چنگ شروع کردم به گریه کردن.ولی سریع قبل از اینکه چنگ از بغلم بیرون بیاد اشکامو پاک کردم.

چنگ با لبخند بهم گفت:نگران نباش لیسایا. همه چیز درست میشه.

دوباره بغلش کردم و گفتم:مرسی از اینکه همیشه کنارم بودی چنگ.

من واقعا بابت داشتن همچین دوستی خیلی خوشحالم.


هلووووو گایززززز چطوریننننن خوبینننن😍؟

اینم از پارت جدید امیدوارم که خوشتون بیاد❤

خوشحال میشم ووت و کامنت هم بدین😍❤

توی این پارت لیسا و چهیونگ خیلی سوییت بودن😢

CHEATERDonde viven las historias. Descúbrelo ahora