NAYEON IS BACK

354 66 36
                                    

لیسا

توی دفترم نشسته بودم که  یه دفعه ای گوشیم زنگ خورد، با دیدن اسم جیسو اونی سریع جواب دادم.

جیسو:سلام لیسایا.

گفتم:چطوری جیسو اونی؟

جیسو:شنیدم نابونی داره میاد.

گفتم:منظورت نایون؟!

جیسو:همون، نشنیده بودی؟

گفتم:میدونستم میخواد بیاد ولی نمیدونستم امروز میاد.

جیسو:خب الان دیگه میدونی.

گفتم:اره ولی حالا چرا اینو گفتی؟

جیسو:قراره با سولگی بریم دنبالش نمیای؟

گفتم:خیلی سرم شلوغه شماها بدون من برین. ولی شب میتونین بیاین خونه ما، چطوره؟

جیسو:عالیه. پس میبینمت.

گفتم:میبینمت.

و قطع کردیم.

اهی کشیدم و گفتم:خیلی بد شد که نمیتونم برم دنبال نایون.

به امضا کردن برگه ها ادامه دادم تا زودتر تموم بشه برم خونه پیش همسرم، البته اگه اونم خونه باشه‌.

شب

دم در خونه بودم و میخواستم در رو باز کنم ولی وقتی دیدم که در بازه شوکه شدم و چشمام تا اخرین حد خودشون باز شده بودن. نگاهی به پذیرایی انداختم که دیدم کسی نیست، پس سریع سمت اتاق خواب رفتم و دیدم  جنی خیلی اروم خوابیده.

لبخند کوچیکی به خاطر کیوتیش توی خواب زدم، رفتم سمتش و بوسه سریع و کوتاهی روی پیشونیش گذاشتم و سمت حموم رفتم تا یه دوش اب گرم بگیرم و بهترین لباسامو بپوشم. چون قراره برای دوتاییمون شام درست کنم چون میدونم اون احمقا هرلحظه ممکنه برسن.

بعد از اینکه حموم کردم و لباسام رو پوشیدم، سریع رفتم طبقه پایین و مستقیم سمت اشپزخونه.

بعد از اینکه غذارو اماده کردم ساعت رو چک کردم و دیدم ساعت هشته. غذارو روی سینی گذاشتم و بردم طبقه بالا چون میدونم جنی خسته ست نمیخوام به خاطر یه غذا بیاد پایین.

سینی غذارو روی میز کنار تخت گذاشتم و جنی رو بیدار کردم تا بشینه و غذاش رو بخوره.با لبخند  گفتم:بیب بیدار شو. اول غذاتو بخور بعد بخواب.

جنی سریع بلند شد و با دستاش چشماشو میمالوند تا یکم لود بشه، و من فقط به کیوت بودن این حرکاتش نگاه میکردم. با لبخند نگام کرد. فکرکنم روی مود خوبیه. کاش همیشه اینجوری باشه.

جنی:مرسی بیب.

پرسیدم:عزیزم بچه ها قراره بیان اینجا، اشکال نداره؟

جنی با گیجی پرسید:چرا میخوان بیان؟

گفتم:نایون تازه از کره برگشته و ما میخوایم با همدیگه یکم وقت بگذرونیم.

CHEATERWhere stories live. Discover now