برادر گمشده

3.2K 355 30
                                    

شهربازی به سمت خونه جیمین رفتن

تا جیمین رو به خونه خودش برسونن و کوک هم بره یه

سری کارای اداری انجام بده

: رسیدیم عزیزم

: برای رسوندنم ممنونم ازت کوک

: خواهش میکنم عزیزم

خم شد و بوسه ای رو لب های بهشتی جیمین گذاشت

بوسه رو اونقدر ادامه دادن که جیمین نفس کم آورد و

بلاخره از کوک جدا و شد با لبخند از کوکیش جدا شد

و خداحافظی کرد به داخل خونه رفت و صدای زنگ

گوشیش باعث شد اونو از جیبش در اره

با پوزخندی هیستیریک به شماره مادرش خیره شد

مادر که نه ادم احمقی که فکر میکرد جیمین از خودش

احمق تره و باور میکنه و نمیفهمه اون دوتا چه بلایی سر

مامان واقعیش آوردن تلفن جواب داد پوزخند از صورتش

پاک نشد

: ها؟!

: سلام بلد نیستی پسر بی لیاقتم

: بله زرتو بزن

: باید باهم حرف بزنیم میخوام ببینمت

خنده عصبی سر داد

:من علاقه به دیدن توی هرزه ندارم

: تو یه برادر داشتی و اون الان مرده فردا تشییع جنازشه

قلب جیمین توی جاش خشک شد اون اینهمه مدت یه

هم خون داشته و اون هرزه ها بهش نگفته بودن

: مکان قبرستون بهم بفرست

: باشه

تلفن قطع شد و جیمین به بی رحم ترین شکل ممکن

به زمین خورد چرا مگه اون لیاقت شادی رو نداشت

چرا نفهمیده بود که یه برادر داره چرا بهش نگفته بودن

فردا باید به اون مراسم کوفتی میرفت باید انتقام برادر

نداشته شو میگرفت میدونست که اون با مرگ طبیعی

نمرده مادر اون دشمن زیاد داشت کل خانواده اونها در

خطر بودن خود جیمین هم در خطر بود پول زیادی که

از مادرش مونده بود حتی نمیزاشت خودشون هم سالم

زندگی کنند پدرش با زن عفریطش هدفشون ارث

مادرش بود و جیمین اونارو به هدفشون رسونده بود از

ارث کناره گیری کرده بود و مستقل زندگی کردن رو

انتخاب کرده بود مادرش زن خود ساخته ای بود و پول

زیادی از هوش و مهارتش توی بورس در آورده بود اما

دلیلی که با یک مرد ساده مثل پدرش ازدواج کرده بود

جیمین بود . جیمین حاصل یک رابطه یک شبه بود اما

مادرش عاشقش بود حداقل تا وقتی که زنده بود اونقدر

عشق به جیمین ورزیده بود که جیمین از زمان مرگش

با همون عشق توهم میزد و زندگی میکرد و تظاهر

میکرد . بعد ورود کوک به زندگیش همون حسی که

موقع زنده بودن مادرش داشت رو پیدا کرده بود

به افکارش پایان داد و پس از مسواک زدن به سمت تخت

رفت فردا روز سختی و پرماجرایی قرار بود باشه جیمین

باید آماده میبود و کم نمیاورد و قاتل رو پیدا میکرد

میخواست مادرش بهش افتخار کنه ...

.....................................................................

های گایز چطورین

گفتم یکم هم به زندگی خصوصی جیمین شی بپردازیم

تا قشنگ داستان براتون جا بیفته نمیشه که همه پارتا

دل و قلوه گرفتن باشه 😂😔

به نظرتون جیمین بفهمه کوک ریده به برادرش چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟😂

چرا داره به این تراژدی تلخ خندم میگیره ؟😐😂

مهم اینه داستان هپی انده
و داریم به پایانش نزدیک میشیم فک کنم سر یه هفته تموم شع
ا راستی دوس داشتم بدونم این داستان که تموم شد

چه کاپلی دوس دارید براتون بنویسم حتما بگید

خودم که دارم به یه فیک ریل لایف کوکمین یا ویکوک

یا سپ فک میکنم لطفا حتمااااا بگید 😊♥️

Nasty room 😈 🥵 #کوکمین Where stories live. Discover now