Part 3

204 45 69
                                    

واقعا بهم ریخته بود، بیشتر از ین نمیتونست بشنوه. چش شده بود؟ واقعا داشت به تعریفایی که جینیونگ از جکسون می‌کرد حسودی میکرد؟ قرار نبود کراشش روی جینیونگ به حدی باشه که سر همچین مسئله ای اینقدر از کوره  در بره.

توی آینه نگاه کرد و آبی به صورتش زد و دستی به موهای بهم ریختش کشید و صافشون کرد اون دیگ باخته بود، باید قبولش می‌کرد.

دوباره سر میز برگشت و بی اشتها به غذاهایی که سفارش داده بودن نگاه می‌کرد اما جینیونگ همچنان با اشتها غذا می‌خورد و جه بوم فقط نگاهش میکرد.

_حالت خوبه؟
_آره فقط یکم دلم درد گرفته بود الان خوبم.

بعد از اینکه غذاشون تموم شد جینیونگ برای رفتن بلند شد.

_ممنون برای غذا، عالی بود من باید زودتر برم قراره با مارک بریم خرید.
_نوش جان راحت باش و به مارک سلام منم برسون.

با خستگی و بی رمق وارد اتاقش شد و خودشو روی تخت انداخت و دراز کشید و چشماش گرم خواب شد خیلی نگذشته بود که گوشیش زنگ خورد.
روشو برگردوند گوشیشو نگاه کرد.
جکسون بود، دل جواب دادن نداشت. بعد از چند بار زنگ خوردن قطع شد.
بلافاصله دوباره زنگ خورد.

_چرا جواب نمیدی
_خواب بودم. بگو...
_باورت نمیشه فردا شب قرار شد با دوستش بیاد بریم  شام بهتره یه لباس رسمی انتخاب کنی.

جه بوم دلش می‌خواست از این قرار فرار کنه نمی‌خواست دوباره ری اکشنی نشون بده که متوجه حسادتش بشن.

_نمیشه من نیام؟ واقعا حوصله شو ندارم
_چرا نیای نمیشه که تنها برم باید یکی باهام باشه
_خب میتونی به  یونگجه زنگ بزنی باهات بیاد
_میدونی که نمیتونی روی حرفم نه بیاری فردا شب ساعت 8 میام دنبالت بهتره  آماده باشی.

همونطور که خودشم گفت نمیتونه روی حرفش نه بیاره چون جکسون سمج تر از این حرفاس که تا حرف خودشو به کرسی نننشونه بیخیال بشه.

آخرین کاری که میخواست بکنه پوشیدن کفشاش بود.
کاملا حاضر بود حتی ادکلن تلخ و کلاسیکی که همیشه برای مهمونیای خاص استفاده می‌کرد رو زده بود.
روی مبل منتظر جکسون نشسته بود و با کنترل شبکه های تلوزیون رو بالا پایین می‌کرد  که بالاخره گوشیش زنگ خورد.

_دم درم بیا بیرون

_دم درم بیا بیرون

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Dream About You || JJPWhere stories live. Discover now