[Completed] ✅
خوابهایی که میدید، همیشه ندای جلوگیری از یه اتفاق رو بد بهش میدادند اما یکی از این خوابها فرق میکرد.
اون یه آدم مثل بقیه آدمها بود؛ اما بعد از یک بار دیدنش، بارها خوابش رو میدید.
Gener: Romance, Smut 🔞
Author: #Berry
Telegram: @JJ...
بعد از تموم شدن شامشون به سمت اتاق هاشون برگشتن. جه بوم زود تر از جینیونگ رفت و جینیونگ با فاصله ی چند دقیقه به سمت اتاق رفت.
آقای ایم جلوی پله ها دوباره گیرش انداخت. _یادت نره چی بهت گفتم آقای پارک. حرفش رو گفت و بدون دریافت هیچ پاسخی به راهش ادامه داد.
جینیونگ با نگاهش مسیری که آقای ایم رفت رو دنبال کرد و بعد از ناپدید شدنش با ناراحتی به اتاق رفت.
جه بوم نگران بود ، تا اومدن جینیونگ دور اتاق قدم میزد و فکر میکرد. جینیونگ وارد اتاق شد و مستقیم رفت و روی تخت نشست.
جه بوم با تعجب رو به جینیونگ خیره موند. _داری میترسونیم! _چطور مگه؟
جوابی نداشت بده، دنبال واژه میگشت. جه بوم گیج شده بود، دلشوره داشت و این دلشوره نمیذاشت فکرش کار بکنه. جلوی پای جینیونگ روی زمین زانو زد و دستاشو گرفت. _میدونی که دوسِت دارم؟ هوم... ؟!
Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
جینیونگ آغوشش رو میخواست،خیلی وقت بود میخواست از همون لحظه ای که جیون رو دیده بود، دلش میخواست جه بوم رو بغل کنه و محکم نگهش داره، نباید میذاشت چیزی که مال خودشه رو ازش بگیرن.
دست جه بوم رو گرفت و همونجور که روی تخت نشسته بود به پشت خوابید و جه بوم رو روی خودش به آغوش کشید.
_میدونی که منم دوسِت دارم!... همیشه... جه بوم خنده ی ریزی کرد و جابجا شد. _باشه میدونم اما بذار بلند شم داری زیرم له میشه جوجه! _جینیونگ لبخند زد و دستاشو از پشت جه بوم آزاد کرد. جه بوم بلند شد و روی تخت دراز کشید و جینیونگ رو به آغوش خودش دعوت کرد. _دلم برای جکسون و مارک تنگ شده _منم همینطور! میخوای باهاشون تماس تصویری بگیریم؟! جینیونگ خوشحال شد و به نشانه تایید سرش رو تکون داد.
Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.