از آینه بغل ماشین سعی کرد جوری نگاه جینیونگ رو دنبال کنه که متوجه حرفاشدن شده یا نه.
جینیونگ غرق ساختمون ها و خیابونهای لوکس نیویورک شده بود و کوچیکترین واکنشی به جه بوم نشون نداده بود انگار که نشنیده!ماشین جلوی خونه ای که در سفید بزرگی داشت ایستاد. از پشت نرده های در ورودی حیاط بزرگ و سرسبز خونه دیده میشد و مشخص بود که خونه قشنگ و بزرگیه.
جینیونگ بدون اینکه چشم از عمارت رو به روش برداره از ماشین پیاده شد و با دهن باز سرش رو بالا گرفته بود و تماشا میکرد.
جه بوم به واکنش کیوت و بامزه ای که جینیونگ نشون داده بود لبخند زد و چمدون ها رو برداشت._خوش اومدی جینیونگی، نگران نباش من پیشتم.
جینیونگ لبخند زد و سرش رو تکون داد
وارد خونه شدن و یک نفر خدمتکار برای خوش آمد گویی جلو اومد و وسایلشون رو ازشون گرفت.آقای ایم از پله های پایین اومد و با یک عصای طلایی که قسمت بالاییش به شکل سر عقاب تراش خورده بود و با جواهرات قرمز تزئین شده بود قدن برمیداشت.
_بالاخره اومدی!
_سلام پدر خوشحالم میبینمتونجینیونگ نفسش رو حبس کرد و دستاشو مشت کرد، بالاخره باید خودشو معرفی میکرد.
_سلام آقای ایم. من پارک جینیونگ هستم، دوست جه بوم.آقای ایم نگاهی به جه بوم انداخت و به ابروشو رو بالا داد.
_اممم... پس برای همین جه بوم یه روز دیر تر راه افتاد، باهم اومدین پس!
_بله متاسفم به خاطر تاخیر.
_به هر حال خوش اومدی جینیونگ راحت باش، توام مثل پسرمی.خانوم ایم از اتاق اصلی وارد سالن شد جواهرات و زیورآلات زیبایی که داشت توی نور سالن خودنمایی میکرد. جه بوم به سمت مادرش رفت و بغلش کرد.
_دلم برات تنگ شده بود مامی
_منم همینطور پسرم خوش اومدی
خانوم ایم به جینیونگ نگاهی کرد و با مهربونی بهش گفت.
-باید دوست جه بوم باشی. خوش اومدی.جینیونگ ادای احترام کرد و بلافاصله سلام کرد
جینیونگ از واکنش خوبی که پدر و مادر جه بوم بهش نشون داده بود اعتماد به نفس گرفت و لبخند زد.
جه بوم از اینکه پدرش با اومدن دوستش مشکلی نداره خوشحال بود و لبخند میزد که ناگهان سنگینی کسی رو بغل خودش حس کرد.
YOU ARE READING
Dream About You || JJP
Fanfiction[Completed] ✅ خوابهایی که میدید، همیشه ندای جلوگیری از یه اتفاق رو بد بهش میدادند اما یکی از این خوابها فرق میکرد. اون یه آدم مثل بقیه آدمها بود؛ اما بعد از یک بار دیدنش، بارها خوابش رو میدید. Gener: Romance, Smut 🔞 Author: #Berry Telegram: @JJ...