جه بوم دست مارک رو گرفت و توی چشماش نگاه کرد
_مواظبش باش مارک باشه؟
مارک پلک زد و سرش رو تکون داد
_خیالت راحتجکسون و مارک سوار ماشین شدن و تمام مسیری که به سمت خونه آقای پارک میرفتن سکوت کرده بودن.
مارک از ماشین پیاده شد و سمت در رفت تا نامه رو به جینیونگ بده.
در باز شد و آقای پارک بیرون اومد.
_سلام آقای پارک. متاسفم دوباره مزاحم شدم
_سلام مارک بیا تو
نه ممنون باید برم دوستم منتظرمه.
آقای پارک نگاهی به ماشینی که مارک اشاره کرد انداخت و گفت.
_به دوستت بگو بیاد توطبق معمول جینیونگ توی اتاقش بود و از اینکه کی اومده خونشون مطلع نبود.
_خب مارک چی شده که دوباره اومدی
_راستش گفتم که آقای پارک کار خاصی نداشتم فقط یه نامه بود که میخواستم برسونم دست جینیونگ.آقای پارک هوفی کشید و گفت
_باشه بدینش به من میرسونم دستش
_لازم نیست دیگه نگران باشین. جه بوم رفت، پروازش 1 ساعت دیگست.آقای پارک از جاش بلند شد تا نامه رو بگیره و به اتاق جینیونگ بره.
_مشکلی نیست. از خودت و دوستت پذیرایی کن خوش اومدین.نامه رو گرفت و از پله ها بالا رفت، اتاق جینیونگ انتهای سالن بود. قبل از اینکه در بزنه کنجکاو شد توی نامه چی نوشته شده.
تای کاغذ رو باز کرد و نامه رو خوند...جینیونگ روی تختش نشسته بود و زانوهاش رو توی شکمش جمع کرده بود و سرش رو روی زانو هاش گذاشته بود. با شنیدن صدای در اتاقش سرش رو بلند کرد و جواب داد.
_بله پدر
آقای پارک وارد شد و روی تخت کنار جینیونگ نشست و بی مقدمه پرسید
_دوستش داری؟
جینیونگ که روی جواب دادن به سوال پدرش رو نداشت سرش رو پایین انداخت و با گوشه لباسش بازی کرد.آقای پارک پسرش رو بغل کرد و روی موهاش بوسه زد و نامه رو گذاشت توی دستش
_بهتره عجله کنی چون کمتر از 1 ساعت وقت داری.جینیونگ با تعجب به نامه ی توی دستش نگاه کرد و بعد به پدرش که داشت بهش لبخند میزد.
آقای پارک از جاش بلند شد و سمت در رفت. قبل از بیرون رفتنش برگشت و به جینیونگ نگاه کرد.
_زود باش پسر چرا خشکت زده مارک و جکسون اومدن دنبالت.
YOU ARE READING
Dream About You || JJP
Fanfiction[Completed] ✅ خوابهایی که میدید، همیشه ندای جلوگیری از یه اتفاق رو بد بهش میدادند اما یکی از این خوابها فرق میکرد. اون یه آدم مثل بقیه آدمها بود؛ اما بعد از یک بار دیدنش، بارها خوابش رو میدید. Gener: Romance, Smut 🔞 Author: #Berry Telegram: @JJ...