(کوک)
+چیییی میگی توووو ازم میخوای با جیمین ازدواج کنم
به کدوم دلیل فاکییییی هان به کدوم دلیل فاکییییی:جیمین بخاطر تو فدا کاری داره میکنه این کار سختیه ؟؟؟
+ارههههه ارههههه
:برات متاسفم جئون تو ی عوضی هستی
بعد ده دقیقه که آروم شدم بهش فک کردم جیمین شی
من لایقت نیستم اه خدا رفتم تو اتاق رو به روی پی دی نیم گفتم+قبول میکنم
:کار خوبی میکنی حالا برو به جیمین بگو من مطمعنم
خیلی خوشحال میشه امیدوارم زندگی خوبی رو شروع
کنید :)+ممنون( با حرص میگه )
( یک ساعت بعد)
+تهیونگ لطفاً
_چی لطفاااا چیییییی بگوووووو تو قبول کردی همسر
جیمین بشییییی میفهمیییی+ارههههه میدونم میدونم
_ازم فاصله بگیر جئون فاصله بگیر چون دیگه منی نیست
+باشه
و بدون توجه بهش رفتم بیرون لعنت بهت پارک جیمین
همش تقصیر توعه لعنت .(جیمین )
اروم با ورود جونگ کوک بلند شدم به حال بهم ریختش
نگاه کردم با نگرانی گفتم+کوک خوبی؟؟؟
_خوب من عالیم
لبخندی زد نگران تا شدم
_جیمین ما قراره ازدواج کنیم
چی ازدواج چه ازدواجی منظورش چیه یعنی چیی
_جیمین شی دیگه رسماً مال من میشی
هنوز تو شک بودم که تو بغل کوک فرو رفتم انگار بغض
داشت و حالش خوب نبود یکم قضیه برام قابل حضم
شد اروم دستم آوردم بالا اونو تو بغلم گرفت ،
یعنی یعنی من کوک قرار بود زوج بشیم واقعا
خانواده هامون چی اونا باید بفهمن خانواده
من که من ترد کردن نکنه خانواده کوکم
تردش کنن نکنه اتفاق بدی بیوفته نکنه
بغض کردم رفتم پیش کوک اروم کنارش دراز
کشیدم موهاش از کنار صورتش کنار زدم اروم با بغض
زمزمه کردم+من نمیخوام تو هم مثل من ترد بشی تو لایق محبت
خانوادت هستی اونا تا آخر عمرتاون لحظه همه چی رو فراموش کرده بودم اینکه
بهم دروغ گفته همه رو فراموش کرده بودم فقط
ی ترس تو دلم بود ترد شدن کوک از خانوادش
اون بدون خانوادش دووم نمیاره .
فقط میخوام این ازدواج کوک از خانوادش جدا نکنه(یونگی)
خمیازه کشیدم کلید انداختم تو در خوابگاه بازش کردم
رفتم تو با دیدن بدن تهیونگ که با هر هق هقش تکون
میخوره رفتم سمتش جلوش نشستم آروم زمزمه کردم
که فقط خودش بفهمه+چیزی شده ته میخوای حرف بزنیم ؟؟؟
_هیونگ من الان فقط میخوام بغلم کنی
آروم توی بغلم گرفتمش اه پسره دیوونه دیوونه ای که
من از اول عاشقش بودم :)
دیوونه ای که دقیقا ی روز قبل اینکه بهش اطراف کنم
گفت که با کوک قرار میزاره و همون موقع اون یونگی
بشاش و شاد اون یونگی که بخاطر کیم تهیونگ به
همه چیز به دید مثبت نگاه میکرد اون یونگی که گاه و
بی گاه به کیم تهیونگ با عشق خیره میشد
اون یونگی که ی امید برای ادامه و موندن تو بنگتن
پیدا کرده بود مرد :)
خیلی دردناک بود اون عاشق بود ی عاشق شکست
خورده خوب حال اون موقعش یادشه وقتی با
درد شونش ورزش میکرد تا همه چی رو فراموش کنه
وقتی به خودش برای درست رپ خوندن سخت میگرفت
وقتایی که تا صبح تو اتاق کارش میموند حتی خوابش
میبرد و با بدن درد تمرین میکرد فقط برای اینکه
تهیونگ نبینه و باز عاشقش نشه:)( یونگی)
با حس نفس های منظمش متوجه شدم خوابیده
اروم و با تردید رسش بوسیدم و بو کردم اون سر
بوی بهشت میداد معنای واقعی بوی بهشت این بو
بود :)
با تمام خستگی که داشتم بلندش کردم و اروم روی
تختش نهادم باز پیشونیم بوسیدم لب زدم+عاشقتم کیم تهیونگ دیوونه:)
این پارت کم بود ولیییی منتظر اتک صبح باشید
امیدوارم نهایت لذت رو ازین فیک ببرید لاو یو گایز❤️😀
YOU ARE READING
before I die......
Fanfictionاسم : نابودی پارک جیمین:) کاپل : کوکمین_کوکوی ژانر:امپرگ _ ریل لایف_ انگست_ (قبل خلاصه بگم این ی وانشاته که خودم نمیدونم چند پارتیه :| باید بگم معذرت می خوام همش امپرگ میزارم من توی اینستاگرام همیشه برای ژانر های فیک هام یا وانشات هام نظر سنجی می...