"شت!
تو واقعا طرفدار اونایی؟"بکهیون همونطوری که نوشیدنی اش مث گلوله ی تفنگ از دهنش شوت می شد سمت چانیول، داد زد.
توبن دور و برشون می چرخید و فارغ از دنیا واق واق می کرد.
اونها توبن رو آورده بودند پارک و چانیول با دیدن پوسترهای تبلیغاتی گروه redsilver از بکهیون پرسید که اگه ازش دعوت کنه برن کنسرت اونها قبول می کنه یا نه.
مناسبت این دعوت، فارغ التحصیلی پارک چانیول از دانشگاهه، که البته برای بکهیون اصلا خبر خوبی نیست.
تنها دوستانش توی دانشگاه مینسوک و چانیول هستند.
و این روزها هم و غم مینسوک حفظ کردن دوست دخترهاشه که همیشه با شکست مواجه میشه و اونو به این نتیجه رسونده که دخترای این دوره زمونه همشون یه چیزیشون میشه.و پارک چانیول تنها کسیه که بکهیون واقعا در کنارش احساس آسودگی می کنه.
اینطوریام نیست که اون وقت زیادی داشته باشه و بتونه هر روز بره خونه چانیول و به توبن سر بزنه.
و سر چانیول هم شلوغ تر از این حرفاس که بتونه بیشتر از یه بار در هفته بکهیون رو ببینه.اون روابطش با پدرش رو اصلاح کرده و بکهیون می تونه بگه چانیول کم و بیش دوست داره به دولت بپیونده و راه پدرش تو سیاست رو ادامه بده.
بکهیون حدس می زنه احتمالا این جزو آخرین بارهاییه که چانیول می تونه تو کنسرت ایدلا شرکت کنه و بدش هم نمیاد که افتخار همراهی چانیول نصیب خودش بشه!
و با اینکه خوشحاله ازینکه چانیول دعوتش کرده، اما خاطره ی لوهان باعث می شه قلبش درد بگیره.
اونها حتی فاصله ی مکانی ندارن ولی وقت کمی رو با هم می گذرونن.
و اونها حتی عاشق هم نیستن.و
توی دنیایی که بعضی آدمها، پارک چانیول رو فراموش می کنن،
فراموش کردن آدمی مثل بکهیون اصلا کار سختی نیست.
DU LIEST GERADE
some STRANGE reasons to love PARK CHANYEOL(Completed)
Fanfictionدوست داشتن، واژه ی عجیبی بود. واژه ی عجیبی که پارک چانیول بنحو عجیب تری، معنای اون بود. #چانبک #هپی_اند #روزمره