موقع دیدن فیلم رمانتیک گریه می کنه

1K 367 17
                                    

دایی اش و مامانش فکرای مخربی توی سرشون دارن.

بکهیون وقتی اولین بار این ایده ی احمقانه رو شنید، داشت صبحونه می خورد و اونقدر سرفه کرد که حتی یه دونه ی برنج از تو دماغش زد بیرون.

مامانش و باباش رفته ان ماه عسل و احتمالا الان روی یه کشتی تفریحی اون ور دنیان.(توی رختخواب)

مامانش بهش گفت باید به طور جدی به پیشنهادی که به تهیان داده  فکر کنه.
"ولی مامان من اون موقع فقط سه سالم بوده!"

و صداش اونقدر بلند بود که دانشجوهای دور و برش تو کافه با تعجب بهش نگاه کردن.

باباش‌گوشی رو گرفت و بکهیون‌ رو نصیحت کرد.
"من طرف‌تو ام پسرم... به این زودیا خودتو اسیر یه نفر‌ نکن... دخترای زیادی رو امتحان کن و از زندگی ات لذت ببر!"

اگه باباش می فهمید پسرش نه تنها خودشو اسیر یه نفر‌ کرده، بلکه اون یه نفر یه پسره، حتما سکته می‌کرد و مامانش برای همیشه راحت می شد!

بکهیون احساس می کنه روحش خسته است و دلش میخواد واسه یه مدت طولانی بخوابه.

دیشب دیر خوابیده چون خونه ی چانیول بود و فیلم دیدن.
بکهیون  امیدوار بود یه فیلم ترسناک باشه و از ترس دست چان رو بگیره و چشماشون با هم تلاقی کنه و ازین داستانا!

ولی فیلم‌ رمانتیک غمگینی بود و چانیول از اول تا آخر فیلم مث یه شیر آب خراب، چکه کرد.

و آخرشم مث دوتا پسر خوب رفتن خوابیدن.

کاش لااقل مینسوک اینجا بود تا یه کم غرغر کنه.

مینسوک چند وقتیه صبحونه نمی خوره.
اون به یه گروه عرفان برهمنی؟ پیوسته و بیشتر روزا روزه میگیره.

اونا توی اون فرقه معتقدن که بشر چیزی بیشتر از یه مسافر نیست و باید این دو روز دنیا کمترین تاثیر و آسیب رو روی زمین بگذارن. از جمله در خوردن و روابط حیوانی!

اونها روزه زیاد می گیرن و تقریبا همشون  پسرای مجردن.

وقتی بکهیون آمریکا بود یه مدت یه مبلغ مذهبی یکی از فرقه های جدید، باهاشون همسایه بود و هر چقدر هم تلاش کرد نتونست بکهیون رو قانع کنه حتی واسه یه روز مراقبه کنه‌. (به چشم نمیاد...ولی بکهیون گشادتر از این حرفاس!)

اون از لحاظ ذهنی خسته اس و کسی هم نیست نیست که خستگی شو باهاش شریک بشه!

(آیا وقتشه که اونم به یه فرقه بپیونده؟)

some STRANGE reasons to love PARK CHANYEOL(Completed)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora