" لازم نیست هر بار که میای خون و خونریزی به پا کنی " " پس به افراد احمقت بگو راهم و نبندن " مرد لبخندی زد " میدونم دنبال اطلاعات عموت اومدی اما قانون من و که میدونی " نگاهش به جیمین افتاد و سوتی کشید " راستی این خوشگله رو از کجا آوردی؟ " بعد دوباره به فرد خشک رو به روش نگاه کرد " اون واسه یه شب در عوض هر اطلاعاتی که بخوای " و همین کلمات برای به جوش آوردن خون هوسوک کافی بود ، با شتاب اسلحش رو کشید و فریاد زد " از عوضی خودم می... " اما حرفش با بالا اومدن دست فرد نصفه موند فرد رو به مرد کرد و گفت " نمیتونم اینکار و بکنم یک چیز دیگه بخواه " هون اوک لبخندی زد و گفت " من چیز دیگه ای نمیخوام" زن کمی فکر کرد و گفت " بسیار خوب " و در کسری از ثانیه شمشیر تمام نقره ی یونگی رو از قلاف در آورد و وارد است مرد که روی میز بود کرد مرد یک خوناشام بود بنابر این دستش به نقره عکسالعمل نشون داد و شروع به سوختن کرد مرد شروع کرد به هوار کشیدن " غلط کردم غلط کردم هر چی بخوای میگم فقط این و از تو دستم بکش بیروووووووون " " خوبه پس راجب عموم بهم بگو " مرد که به گریه افتاده بود ... هوپمین کوکوی دختر پسری عاشقانه خون آشامی دارک فان I want eat your blood 🍷🖤 :)