_نه. احمق هایی که خیلی احمقن شامل آدمایی میشن که ساعت سه صبح تصمیم میگیرن با یه تفنگ پلاستیکی مردمی که فقط تصمیم دارن بخوابن رو بترسونن. با بالا انداختن ابروم پرسیدم: مردمی که فقط تصمیم دارن بخوابن؟ خب اون مردم میتونن بیخیال آدمای احمقِ احمقی بشن که با تفنگ پلاستیکی جلوی آیینه وایستادن، به قیافه ی تاسف بر انگیز خودشون خیره شدن و از خودشون میپرسن چرا حتی مردن هم خسته کننده و بیخوده؟ چيزی نگفت و فقط خیره به من، پلک میزد. یک، دو، سه،... فکر کنم پونزدهمین پلک زدنش بود که بالاخره با صدایی آروم گفت: به هر حال...دنیا به آدمای احمقِ احمق هم نیاز داره. آدمایی مثل...تو. این داستان عاشقانه و روزمرهی ویمینه و شاید میون سر و کله زدن های دورهگرد قصهگو و خاکستری محبوس، کمی هم عطر نعنایی نامکوک رو حس کنید!