بهر قیمتی :ون مورد نظر بسرعت حرکت کرد و از محل دور شد ، ییبو از فاصله ی نسبتا زیادی شاهد این اتفاق بود و از اونجایی که اصلا به احتمال وقوع چنین مشکلی فکر نکرده بودند، نتونستند به موقع واکنش نشون بدهند، و وقتی به خودشون اومدند که ون مشکوک دررفته بود!!
ییبو با بهت به پدرش نگاه کرد و لب زد : جااان!!
و توی آغوش پدرش از حال رفت !
دو سه ساعت بعدی بسیار پرتنش و وحشتناک بود ،ییبو دوباره دچار حمله ی عصبی شد و همزمان با این مساله پدر موضوع آدم ربایی رو به پلیس گزارش کرد ،پلیس بلافاصله به خونه ی شولینگ مراجعه کرد ،اما در بازرسی منزلش ، هیچ چیز مشکوکی بدست نیومد ،حتی دوربینهای امنیتی اون اطراف هم چک شد ، امّاعبور هیچ ون سیاه رنگی رو در طی ساعات قبل ثبت نکرده بودند!!
ییبو همچنان اصرار داشت که این کار ،کاره شولینگه ، اما شولینگ توی خونه اش بود! و ادعا میکرد که بعد از اینکه از جان جدا شده اونو ندیده !!
ماموران پلیس و کاراگاه خصوصی به اصرار پدر ییبو کنترل نامحسوس شولینگ رو مدنظر قرار داده بودند ، اما بعد از گذشت ۲۴ساعت هنوز هیچ خبری نشده بود!!
ییبو به مرز جنون رسیده بود و اگه پدرش اونو توی اتاقش زندانی نکرده بود میخواست به سراغ شولینگ بره و بلایی سرش بیاره !!
و وقتی که غیبت جان بیش از ۴۸ ساعت شد ،پلیس هم جستجوی کاملا رسمی خودشو شروع کرد ،به پدر و مادر جان اطلاع داده شد و آقای شیائو در اولین پرواز به شانگهای رسید !!!
بالاخره گوشی ییبو زنگ خورد ،یه تماس کوتاه ضبط شده با صدای ناآشنا که بهش هشدار میداد نباید به پلیس چیزی بگه ، و ییبو با شنیدن این پیام دیوونه شد ، همه ی وسایل اتاقشو پرت کرد و شکست و به خودش آسیب زد ، بناچار بهش آرام بخشی قوی تزریق کردند ، تا کمی آروم بشه !!حالا هر دو پدر تنها ،و نگران بودند ،آقای شیائو نگران سلامتی پسری بود که سالها ازدستش داده بود ، وآقای وانگ میدونست که اگه بلایی سر جان بیاد ، ییبو رو برای همیشه از دست خواهد داد!!
________________در دومین تماس ضبط شده ، از ییبو مبلغ هنگفتی پول خواسته شده بود، فراهم کردن این مبلغ برای خانواده ی وانگ چندان مشکل بنظر نمیرسید ،اما پلیس با طرح این فرضیه ،احتمال مظنون بودن شو لینگ رو کمرنگتر از قبل میدونست و این حرف ییبو رو
دیوونه تر میکرد !!
همچنان اصرار داشت که این بازی کثیف کار خودشه و میخواد ذهن پلیس رو منحرف کنه !!!
تماس بعدی ،یه قرار مخفیانه برای تحویل پول بود، اما هیچ کسی برای تحویل پول مراجعه نکرد و ییبو مجبور شد ناامید و ناتوان به خونه برگرده !!دو ساعت بعد یه تماس کوتاه دیگه داشت که گفته بود نتونسته برای دریافت پول بیاد ، و ..
این بازی کثیف روانی همچنان ادامه داشت !!ییبو توی اتاقش راه میرفت و از عصبانیت زیاد دیوونه شده بود، باید یه کاری میکرد ، یه پیام کوتاه به شولینگ داد و بهش گفت : من توی اتاقم تنها هستم ،میدونم جان دست توئه ...کسی نمیتونه پیام منو ببینه ..خواهش میکنم هر چی بگی ...هر کاری بخوای انجام میدم ...فقط به جان آسیبی نزن !!!
ESTÁS LEYENDO
Inverted Life
FanficInverted Life تمام شده📗📕 میتونی تصور کنی که یهو از اوج خوشبختی سقوط کنی من سقوط کردم ولی هیچوقت تسلیم نشدم! ژانر : رومنس، انگست ، بی ال *هپی اندینگ* ییبو تاپ