Part 4

688 162 16
                                    

شروع به پیام دادن به یونگی کرد، باید بیرون از دفترش باهاش قرار ملاقات میذاشت. و به طرز عجیبی با گذشت یک دقیقه از ارسال پیامش جوابش رو دریافت کرد:

+ سلام یونگی... حالت خوبه؟ باید هر طور هست ببینمت. فکر کنم کافه‌ی دم شرکتتون خوب باشه، نه؟ هر جایی که تو بگی. فقط زودتر بهم خبر بده. امشب یا فرداشب.

سلام آقای جانگ، موردی پیش اومده؟ چرا باید ملاقات داشته باشیم؟؟ به هر حال قصد ندارم روتون رو زمین بندازم پس میبینمتون. همین امشب خوبه و از اونجایی که سرم به شدت شلوغه همون کافه‌ی جلوی شرکت بهترین گزینه‎ست. پس فعلا. ظهرتون بخیر...

با وجود اینکه یونگی مثل همیشه که با 5 الی 10 دقیقه تاخیر سر قرارهاش میرسید، امروز هم دیر کرده بود اما وقتی به کافه رسید هر چقدر نگاهش رو روی میزها گردوند هوسوک رو ندید و وقتی هم که از گارسون اونجا پرسید فهمید که هنوز نیومده. توی مقر همیشگیش پناه گرفت و شروع به پیام دادن کرد؛

" جناب جانگ واقعا درک نمیکنم، فکر می کنین با یه آدم بیکار و بی دغدغه مواجه... "

که با سررسیدن هوسوک که نفس نفس میزد و موهاش بهم ریخته شده بود که گواه بر کلی دویدنش بود، پیامش نصفه موند و نهایتا پاکش کرد.

+ سلام یونگیا... واقعا بی‌نهایت معذرت میخوام. یهو یه کاری پیش اومد، سعی کردم با بیشترین سرعت ممکن خودم رو برسونم.

- امیدوارم انتظار شنیدن مشکلی نیست و منم تازه رسیدم و چه حرفیه رو نداشته باشی چون خیلی هم با دیر رسیدنت مشکل دارم ولی الان حال ندارم بابتش غر بزنم و بحث کنم.

+ تو هم که چقدر غر نزدی، البته که مطمئنم خودت هم تازه رسیدی، از اونجا که خیلی دقیق و آن تایمی همیشه.

با وجود کنایه‌ای بودن حرفش اما با خنده و صمیمانه گفت. با اومدن گارسون همیشگی قهوه‌هاشون رو سفارش دادن که گوشی یونگی زنگ خورد:

- الو... سلام آقای چوی.یه لحظه گوشی.

ببخشید ولی اگه کار واجب نداشته باشه زنگ نمیزنه، پس باید حتما جواب بدم. مشکلی که نیس؟

+ نه نه، راحت باش.

- بفرمایین.

=مین یونگی، فکر میکنم به صلاح نیست که توی این پرونده متهم رو مجرم اعلام کنی، فکر میکنم خودت هم باید بدون مخالفت خودت رو طرف متهم و وکیل نشون بدی. شاید یه برد علنی نباشه ولی از خیلی نظر‌ها واقعا برد محسوب میشه. هم برای تو هم برای شرکت.

- آقای چوی، فکر میکنم خیلی دارین تند میرین. ببخشید اگر لحنم یکم صریحه ولی خیلی واضح دفعه‌ی قبل که شک کرده بودم و بهتون گفتم و گفتین پی شکّم رو نگیرم، بهتون گفتم این آخرین باریه که بی چون و چرا کاری که میخواین میکنم و نتیجه‌ش رو هم به وضوح دیدین. اگر واقعا محکومش نمیکردم وقتی که اعتقاد داشتم بی گناهه، الکی پرونده رو نمیباختیم. این مورد هم همینه با این تفاوت که دارین دقیقا از اون طرف میفتین مامور دولت یا هر چی که باشه، اگر معتقدم که مجرمه پس برام فرقی نمیکنه و با توجه به اینکه این دفعه دیگه موظف نیستم به حرفتون گوش کنم پس سعی نکنین مجبورم کنین. یا بهم اعتماد داشته باشین یا اخراجم کنین.

how this beautiful you are? | SopeOù les histoires vivent. Découvrez maintenant