هرچی که هست، درنهایت چانگبین نسبت به توانایی عجیب مینهو برای رخ نمودن تو هرجا و مکانی که میره حساسیتزدایی میشه. از سوپرمارکت اون طرف خیابون گرفته، تا رستوران خانوادگیای که هروقت تو دست و بالش غذا نداره توش شام میخوره - چانگبین تو همهی اینجاها با مینهو برخورد میکنه.
دقیقا به همین دلیل هم وقتی مینهو رو دو بلوک اونورتر از آپارتمانشون، توی باجهی الکلفروشی میبینه اونقدرا غافلگیر نمیشه.
در حقیقت شب خوبی برای بیرون اومدنه ولی در عین حال یکی از اون روزای طولانی هم بود - چانگبین اولین پیشنویس پایاننامهشو تحویل داد و استادراهنماش با خاک یکسانش کرد! اوکی شاید با خاک یکسان کردن کمی اغراق باشه ولی بازخوردی که گرفت باعث شد حس کنه نیاز شدیدی به استراحت داره.
به این فکر کرد که به چندتا از دوستاش پیام بده - یه شب گردش بهش کمک زیادی میکرد ولی در آخرین لحظه از تصمیمش منصرف شد. تنهایی نوشیدنم میتونست به سادگی همون اثر رو داشته باشه و در عین حال لازم نبود نگران این باشه که دوستاش رو با مسئولیتِ مراقبت کردن ازش تو زحمت بندازه.
اما باز هم وقتی مینهو رو میبینه بدون درنگ به سمتش میره. قصد داره روی شونهش بزنه تا توجهشو جلب کنه ولی متوجه میشه مینهو وسط یه مکالمهی جدی با خانم میانسال صاحب باجهست.
"... یه نوّه دارم به اندازهی سوزی خوشگله،" خانم فروشنده با قربونصدقه رفتن واسه نوهش میگه. "مطمئنم به هم خیلی میاین - تو حتی از اون یکی لیمینهو هم خوشقیافهتری."
"آجوما" مینهو میخنده و سرش رو تکون میده. "بازیگر لی مینهو و سوزی چندوقت پیش به هم زدن. انصاف نیست که من و نوهتو با همچین شبیهسازیای نفرین کنی!"
چانگبین وقتی مکالمهشون رو واضح میشنوه با خنده نفسشو بیرون میده. خب حالا شاید اونقدرا هم که فکر میکرد مکالمهی جدیای نبود - تقصیر چانگبین نیست که اونا خیلی درگیر صحبتشون به نظر میرسیدن و باعث شدن فکر کنه بحث جدیتر از حرفای خالهزنکی دربارهی سلبریتیاست.
"اوه، چانگبینی!" مینهو به محض اینکه از بالای شونهش نگاهی به طرفش میندازه و متوجه حضورش میشه صداش میکنه.
چانگبینی، مینهو جوری صداش میکنه که انگار دو تا دوست صمیمین و برنامه داشتن هم رو ببینن. به نحوی، متوجه میشه اهمیتی نمیده - مینهو باعث میشه گفته شدن این کلمه از زبونش خیلی طبیعی به نظر برسه.
"مینهو-یا" با یه سرتکون دادن سریع سعی خودشو میکنه تا خودمونی باشه.
در جواب یه لبخند شگفتزده شده و حرکت سر نشاندهندهی نارضایتی میگیره - اینکه چطور مینهو میتونه همچین احساسات متنقاضی رو همزمان انتقال بده یه معماست ولی به نحوی اینکار رو میکنه. "چند سالته؟ من ۲۴ ام"
اول طوری چشم تو چشم میشن که انگار مینهو داره در سکوت اون رو به یه چالش دعوت میکنه. چانگبین وقتی سرشو پایین میاره و ارتباط چشمی رو قطع میکنه خیلی زود میبازه. "مینهو- هیونگ" زیر لب زمزمه میکنه و مینهو در جواب میخنده و با لبخند دوست داشتنیای دستاشو به هم میزنه.
چانگبین به مینهویی که به صورت خیلی حرفهای برای هردوشون چند دست نوشیدنی مجانی میگیره نگاه میکنه و بعد وقتی پسر بزرگتر به سمت نزدیکترین میز دو نفره میره پشت سرش به راه میفته.
"اینجا زیاد میای؟" چانگبین بعد اینکه با چندتا سوجو و غذاهای فرعی پذیرایی میشن کنجکاوانه میپرسه. به نظر نمیاد مینهو از اون آدمایی باشه که خیلی اهل نوشیدنیان ولی اینطورم نیست که در کل زیاد دربارهی مینهو بدونه. اگه مینهو نوشیدنی مجانی میگیره پس منطقیه که فکر کنه یه مشتری ثابته نه؟
"ها؟ من؟" مینهو به خودش اشاره میکنه و سرش رو جوری تکون میده که انگار مضحکترین نظریهی ممکن رو شنیده. "این اولین باره برای نوشیدن اومدم اینجا - امروز یکی از اون روزا بود میدونی چی میگم؟ به یکی دوتا نوشیدنی احتیاج داشتم. "
چانگبین میخواست موافقت کنه و بگه منظورشو میفهمه ولی گیج شدنش جلوی اینکارو میگیره. "ولی تو و آجوما..." با ناباوری به مینهو نگاه میکنه ولی باز هم در جواب خنده دریافت میکنه. راستش چانگبین فکر میکنه دیگه داره کمکم این کارای مینهو براش عادی میشه و به همین دلیل هم شک نداره دفعهی بعدی که همرو میبینن، باز مینهو راهی برای گیجکردنش پیدا میکنه.
"من و آجوما چی کردیم مگه؟" مینهو بعد از اینکه برای هردوشون نوشیدنی میریزه جواب میده. "خانوم خیلی مهربونیه اینطور نیست؟"
"ولش کن." چانگبین سرش رو تکون میده و زبونش رو به سقف دهانش میچسبونه تا جلوی خندیدنش رو بگیره. نمیتونه متوجه شه مینهو کندذهنه یا واقعا براش اینقدر نرماله که تو دیدار اول با همه مثل رفیقش رفتار کنه. "تو پول رو حساب میکنی دیگه؟" چانگبین با لبخند بزرگی شانسش رو امتحان میکنه. اگه مینهو قصد داره جوری رفتار کنه که انگار دوست نزدیک هم هستن، پس چانگبین هم همینطوری رفتار میکنه. "من یه دانشجوی بیپولِ تو مضیقهم میدونی"
مینهو میخنده. چانگبین دیگه به این صدا عادت کرده هرچند که هربار که میشنودش متفاوته. مینهو جوری میخنده که انگار پشت هر صدای خندهش یهجور داستانه. "فکر میکنی من پولدارم؟" مینهو میپرسه و قبل اینکه شات خودش رو برداره و محتویات توش رو با یه حرکت داخل دهانش خالی کنه، سرش رو تکون رو میده. چانگبین نگاه میکنه و صبر میکنه صدای هیس ناشی از سوزوندن الکل موقع پایین رفتن از گلوی مینهو رو بشنوه و بعد میپرسه.
"خب مگه شغلت چیه؟"
"من-" و باز هم همون خنده. "-تو کار فروش املاکم. و امروز یه قرارداد خیلی خوب برای یه آپارتمان تو گانگنام بستم و من- ما داریم به این مناسبت جشن میگیریم! پس باشه فقط برای امشب پولش با منه. ولی بهش عادت نکن."
اینبار نوبت چانگبینه که بخنده چون متوجه میشه ورژن مینهوی 'یکی از اون روزا' با مال خودش مطابقت نداره.

ВЫ ЧИТАЕТЕ
𝐀𝐟𝐭𝐞𝐫𝐠𝐥𝐨𝐰 ॱ⋆
Фанфикمینهو بیشتر از هرچیزی برای چانگبین تبدیل به یه عادت شده. براشون خیلی سادهست که هروقت نیاز به راهی برای رهاشدن داشته باشن به همدیگه رجوع کنن. یا حداقل، دید چانگبین به مسئله اینطوریه. از عقل خیلی دوره که بگه میدونه چی تو سر مینهو میگذره چون تا الان د...