Tae povاز اون تصادف فاکی چندسالی میگذره و البته یونگی درونگرا ترین فردی بود که توی زندگیم دیده بودم اما دردش باید به حدی وحشتناک بوده باشه که این پرده درونگرایی یونگی رو کنار میزد به طوری که گاهی توی کنسرتا و مراسما حتی آرمی هم از این درد با خبر میشه.
اینکه بالاخره شجاعانه ترین تصمیم رو گرفت دور شد ازمون برای عمل بهترین خبر بد زندگیم بود.
دستی تو موهای فرم کشیدم رنگ مشکی همیشه حس بهتری بهم میده و نگاهی تو آینه به خودم انداختم مثل همیشه شلوار گشادی پا کردم و ماسکم و زدم از اتاق خارج شدم.
چند وقتی بود که تقریبا دیگه توی خوابگاه زندگی نمیکردم و امروز به خاطر رفتن پیش یونگی همه اینجا جمع شدیم.
رفتم سمت اتاق جیمین تا یه کلاه بردارم بر حسب رفاقت چندین ساله در اتاقو همینجوری باز کردم که دیدم کار بدی دیگه نباید بدون در زدن وارد بشم.
رو به کوکی داد زدم: به احترام ورود هیونگت اون کیس فاکی رو یک لحظه تموم کن.
بهش نگاه کردم وحشیانه تر لب جیمین رو به دندون گرفت و فاکی بهم نشون داد ، کلاهی که میخواستم برداشتم و بی توجه به اعضا از خوابگاه زدم بیرون.
استایل تهیونگ
به سمت راننده رفتم و بهش گفتم من با ماشین خودم میرم ، بمونه شاید بقیه خواستن بیان.
این روزای کورونایی و دوری از آرمیا به اندازه کافی اعصاب هممون رو خورد کرده اینو میشه از مارک هایی که به شدت وحشیانه رو تن جیمین و جین گذاشته شدن فهمید!!!
اما جراحی دست یونگی هیونگ تقریبا خوده ته خطه.
ماشینم رو تو پارکینگ vip بیمارستان سئول پارک کردم و با هماهنگی از در پرسنل وارد بیمارستان شدم ،اینبار در زدم تا مطمئن باشم با صحنه چند دقیقه پیش روبرو نیستم، یونگی با کی؟ ناخوداگاه تصورش اخم روی ابروهام کاشت.
_سلام هیونگ مریضم.
نگاهی بهم انداخت، همینجوری کم همیشه بی حوصله بود الان که میخواد بره جراحی کنه خوش اخلاقه دو عالمه.
YOU ARE READING
since you got away...
Fanfictionاز وقتی دور شدی... 👻 💙 💙 💙 کاپل اصلی : یونته کاپلای فرعی: کوکمین و نامجین 🐯🐱 🐥🐰 🦙🐨 خلاصه: خب تقریبا ریل لایف فیکه، در مورد زندگی روزانه بنگ تن به تازگی با دوری یونگی عزیزمون بخاطر جراحی دستش تهیونگ چیز های جدیدی رو حس میکنه... کوکمین شیطو...