قسمت بیست‌وهفتم

972 180 250
                                    

۵۲ ووت

انگشت‌های بلندش رو بین موهای درهم و بهم ریختش برد

دستای سفید و بلندش مثل دونه‌های برفی بودن که مهمون موهای تن کلیفورد شده بودن

زبون صورتیش بیرون بود و زیردست هری دراز کشیده بود،سرش رو روی پای هری گذاشته بود،هری در سکوت غرق دنیای سیاهی بود که دنبال دریای آبی‌رنگ میگشت

اون قهرمانش رو نداشت،شجاع کوچولوش دیگه نبود و این کلافش میکرد

هری نمیتونست فعلا کاری کنه و باید صبر میکرد،همه جا نشونه‌ از پسر کوچولوش بود و البته دیدن کافی نبود هری حتی چشماشم میبست پسرکش رو میدید
قلبش لیام رو حفظ کرده بود و برای لیام میتپید پس فراموشی پسرش یه چیزه غیرممکن بود

دستای پنبه‌ای و نرم عرق‌کردش،لیام وقتی میترسید دستاش عرقی میشدن و کمی نوچ میشدن هرکسی بود از دستای عرقی چندشش میشد اما هری همیشه دستای نرم عرقیش رو محکم‌تر میگرفت تا بگه نترسه و بابا هری کنارشه

هری دلش برای بوسیدن دوباره‌ی اون دستای عرقی تنگ شده بود

قطره اشکش رو پاک میکنه و موهای کلیفورد رو لمس میکنه

هری:من یه پسر کوچولو دارم،اون ازت میترسه اگه ببینتت،اون فکر میکنه همتون مثل ژوپیترین،اون پسرکوچولوی منو گاز گرفت

کلیفورد کمی بیشتر به هری میچسبه و اون با بغل کردنش میخنده،کلیفورد شبیه به سگ قبلیه لویی تو اون سال‌ها بود،سگش مشکل قلبی داشت و مرد،انگار این سگ توله‌ی همون سگ چشم دکمه‌ای بود

لویی تو سکوت بهشون خیره شده بود،این کلیفورد هم از هری خوشش اومده بود،دقیقا مثل پدربزرگش

کلیفورد تو بغلش آروم بود و به آرومی نفس میکشید،دستای هری باعث آرامشش شده بود

دستاش آرامش میدادن اما تو قلب و وجود هری آرامشی نبود

هری:میگن قلب حیوونا بهم وصله،میشه به ژوپیتر بگی پسرم رو نترسونه؟میشه بگی صبر کنه و به جای اون گوشت تن منو زیر دندونای تیزش ببره؟لیام خیلی لطیفِ

چشمای سبزش کدر شده بودن و صدای بمش حالا نازک و شکسته‌تر شده بود

موهای سفیدش حالا حسابی به چشم میومدن و تمام شقیقه‌های پسر سفید شده بودن و حالا تو ۲۳ روز میتونست تعداد بیشتری رو ببینه

هری موهای بلند شدش رو عقب میزنه و دستای لرزونش رو بالا میاره

چند روزی بود که دیگه حرفی نمیزد و اکثر وقتش رو با کلیفورد میگذروند

دوشس کیت به لویی نزدیک‌تر میشه و با اخم به روبه‌روش خیره میشه

حدود ۲۵ روز پیش یه تور کوچیک با پرنس ویلیام رفته بودن و وقتی برگشتن خبری از لیام نبود

My Son (LARRY & ZIAM) ComplitedWhere stories live. Discover now