رییس عاشق؟!🔞

11.2K 758 25
                                    

درحالی که دوتا کلاه کاسکت دستش بود با ارنجش دستگیره در اتاق‌ رو باز کرد و داخل شد
تهیونگ‌ تعجب‌ نکرد معمولا این جونگکوک بود که بدون در زدن وارد اتاق کارش میشد،روی صندلی جا به جا شد و با لبخند به پسر نگاه کرد
_جئون چطور جرعت میکنی بدون در زدن وارد اتاق رییست شی؟!
جونگکوک‌پوزخندی زد و به سمتش قدم برداشت کلاه هارو روی میز گذاشت کمی خم شد و
موهای بلند شده تهیونگ‌رو پشت گوشش انداخت
_شاید چون رییس بزرگترین باند مافیا،عاشق دست راستش شده و نمیتونه بهش اسیب بزنه؟! اینطور نیست قربان؟

بوسه ای‌روی‌‌ پیشونیش زد و عقب گرد کرد و روی کاناپه نشست
تهیونگ‌لباشو نامحسوس گاز گرفت و ریز خندید
_درسته بیبی،حالا اینا چیه؟
با چشماش به کلاه ها اشاره کرد
_قراره یکم خوش بگذرونیم،پایه ای؟!
_از نظر من حتی جهنمم با تو خوش میگذره عوضی،پس اره من پایم!

.
.
_فقط کمرمو سفت بچسب چون قراره با سرعت مرگ حرکت کنم
تهیونگ حلقه دستاشو دور کمر دوست پسر جذابش تنگ تر کرد
_من آمادم
این حرف کافی بود که چرخ های موتور از روی زمین کنده بشه و از شدت سرعت به حالت پرواز دربیاد
پس سرعت مرگباری که ازش حرف میزد این بود
جوری که از ماشین ها و کامیون ها سبقت میگرفت ادرینال خون تهیونگ رو بالا میبرد
دستاشو از دو کمرش باز کرد و به سمت بالا گرفت و تکونش داد
_یوهووووو،جونگکوک این محشره!
بخاطر کلاه کاسکت صداش واضح نبود اما جونگکوک شنید
لبخندی زد و بعد از ده دقیقه با نزدیک تر شدن به خونه اش سرعتشو کمتر کرد
موتور رو به سمت پارکینگ برد و کلاه هارو از بند به دسته گاز، اویزون کرد
دست تهیونگ‌ رو گرفت ‌و به سمت اسانسور برد و با زدن دکمه 5 چشم هاشو بست و‌نفس عمیقی کشید
_جونگکوک؟!مشکلی پیش اومده؟
جونگکوک‌ در حالی که از اسانسور بیرون میومد لب زد
_نه عزیزم فقط یکم خستم اوردمت اینجا تا بغلم کنی و ببوسیم تا بخوابم با صداقت گفت و کلید و انداخت و در اپارتمانش رو باز کرد
تهیونگ‌ لبخندی زد و‌ پشت سرش وارد شد و در رو بست
روی کاناپه نشست و کاپشن چرم قرمزشو دراورد جونگکوک با بالا تنه لخت و با یک شرتک‌ مشکی وارد نشیمن شد و کنار تهیونگ نشست
تهیونگ با لذت به بدن دوست پسرش خیره شد،اب دهنشو قورت داد و انگشت اشاره شو از روی سینه تا انتهای نافش کشید ،خم شد و بوسه ای روی قفسه سینش زد سرشو تو گودی گردن جونگکوک پنهان کرد و با دستش مشغول نوازش کردن عضله های شکم دوست پسرش شد
لباشو روی شاهرگش گذاشت و محکم مکید و رد مهر مالکیتی به جا گذاشت، گاز نسبتا محکمی از کیس مارکی که گذاشته بود گرفت و با صدای ناله جونگکوک نیشخندی زد
دستشو وارد شرتکش کرد و با لمس کرد الت خیس از پریکام پسر نیشخندش عمیق تر شد،جونگکوک‌ فقط بخاطر اون به این حال در میومد،
_بیبی واسه من انقد خیس شدی؟!من که هنوز کاری نکردم
کنار گوشش زمزمه کرد و لاله گوششو مکید
_لعنت بهت تهیونگ
جونگکوک با صدای خشداری بخاطر تحریک شدن لب زد و چشم هاشو بست
حرکت دستاشو روی عضو پسر شروع کرد
صدای نفس نفس زدنای پسر کوچیکتر لذت غیر قابل توصیفی بهش میداد
در حین هند جاب خم شد و نیپل جونگکوک‌رو با زبون به بازی گرفت،صدای ناله جونگکوک بلندتر شد تهیونگ بوسه ای به خط فکش زد و دوباره لاله گوششو گاز گرفت، میدونست که دوست پسرش چقدر روی گوشش حساسه
_ت.تهیو..نگ
_جانم؟!
کنار گوشش زمزمه کرد
_قرار بود بخوابیم لعنتی هورنی
_من نمیتونم بخوابم وقتی اینجوری لخت کنارم نشستی!
با اون سیکس پکای کوفتیت،رونای درشتت،خط فک تیزت،تتوهای سکسیت،چطور ازم میخوای با دیدن این همه جذابیت بخوابم؟!
حرکت دستاشو تند تر کرد و بازوی پسر رو‌ گاز گرفت
_اه...ته..من دارم میام
همین کلمه باعث شد که تهیونگ دستشو عقب بکشه
جونگکوک با بیچارگی بهش نگاه کرد
_تهیونگ لطفا،کرم نریز
نالید و سرشو محکم به عقب پرت کرد
تهیونگ‌پوزخندی زد و‌ جلوی پاش زانو زد و با دندونش شرتک پسر رو پایین کشید بلند شد و لباسای خودش رو هم دراورد روی پای پسر نشست
با برخورد عضوشون بهم هردو با لذت ناله ای سر دادن
تهیونگ انگشت فاک جونگکوک رو گرفت و به سمت دهانش برد،بعد از این ک مطمعن شد کاملا خیس شده اون رو به طرف باسنش برد،دیگه باید از این جا به بعدشو به جونگکوک‌میسپرد
جونگکوک اسپنک محکمی به هردو طرف لپ باسن پسر زد و انگشتی که تهیونگ خیسش کرده بود رو داخلش کرد
تهیونگ‌دستاشو دور گردن جونگکوک حلقه کرد و با لذت سرشو به عقب پرت کرد
انگشت دومش رو هم واردش کرد و تهیونگ به ناله کردن‌ادامه داد
جونگکوک لباشو رو لبای پسر گذاشت تا حواسش رو از درد پرت کنه با ولع هم دیگرو میبوسیدن،دست تهیونگ پشت گردنش نشست و مشغول نوازش کردن موهای ابریشمی مشکی اش شد،موهای بلندی که تهیونگ‌ اجازه کوتاه کردن بهش رو نمیداد
تهیونگ نفس کم اورد و به ناچار سرشو عقب کشید
زبونشو روی لبش کشید و دوباره نالید وقتی که انگشت سوم جونگکوک‌هم  داخلش شد
جونگکوک به ترقوه پسر حمله کرد و کیس مارک های درشتی به جا گذاشت ناله های تهیونگ یک لحضه هم قطع نمیشد ،جونگکوک عاشق ناله های پسر بزرگتر بود بم و سکسی!
بوسه ای‌‌روی نیپلش زد شروع کرد به مک زدن
_جونگکوک آه لطفا..من امادم
جونگکوک نیشخندی زد و با بدجنسی لب زد
_اماده چی خوشگلم؟!
_اماده به فاک رفتن توسط تو ..آه
جونگکوک با صدای بلند خندید،تهیونگ اصلا خجالت نمیکشید و خواسته هاشو به زبون میاورد،اون هیچ جوره نمیتونست از این لحاظ اذیتش کنه
تهیونگ‌ مشت محکمی به بازوش زد
_به چی میخندی لعنتی انگشتای فاکیتو ازم بیرون بکش و دیکتو جایگزینش کن‌زود باش!
جونگکوک به لحن دستوری پسر لبخندی زد و انگشت هاشو از داخل پسر بیرون کشید و یکی از لپ های باسن تهیونگ‌رو فشرد و دیکش رو داخل پسر فرو برد
نفس تهیونگ برای چند لحضه حبس شد،اه بلندی کشید و‌ حلقه دستاشو دور گردن جونگکوک محکم تر کرد
_ح..حرکت کن
جونگکوک دو طرف کمر تهیونگ رو گرفت و اروم شروع کرد به حرکت کردن
_لعنتی چرا..چرا بهش عادت نمیکنم با عجز نالید و‌دندوناشو تو پوست گردن جونگکوک فرو برد تا حواس خودشو پرت کنه و انتقام دردشو از گردن بیچاره پسر کوچیکتر بگیره
جونگکوک لبشو گزید و ضربه هاشو کمی تند تر کرد
_همینه به فاکم بده،محکمترر،میخوام تا خود صبح به فاکم بدی
اینا کلماتی بودن که تهیونگ زیر گوشش، با ناله زمزمه میکرد نفسش از شدت سکسی بودن این کلمات حبس شد
_فاک بهت تهیونگ
_اههه همونجا ارههه
با پیدا کردن پروستات پسر با بدجنسی نیشخندی زد و از حرکت ایستاد
تهیونگ با تعجب نگاهش کرد
_چیشد؟چرا حرکت نمیکنی؟!
جونگکوک کاملا به کاناپه تکیه داد و شونهاشو بالا انداخت
_سواری بگیر،تو که تو این کار ماهری بیبی!
تهیونگ چشم غره ای بهش رفت و دوتا دستاشو رو سینه هاش گذاشت
_عوضی
جونگکوک اسپنک محکمی بهش زد، به نشونه این که حرکت کنه..
تهیونگ‌ اهی کشید و اهسته خودشو روی دیک جونگکوک حرکت داد
به کمرش قوسی داد و صدای بلند ناله کرد
جونگکوک بدون وقفه بهش اسپنک میزد
_ا..زت مت..نفرمم
جونگکوک کمی خم شد و کاپشن چرم تهیونگ‌ رو از روی زمین برداشت،دست توی جیبش کرد و با پیدا کردن گوشی پسر بزرگتر برای بار هزارم نیشخند مرموزی زد
_قراره بیشترم متنفر بشی! زنگ میزنی به جیمین بهش میگی‌ اوضاع چطوره ، اون جاسوس هارو گرفتن یا نه فهمیدی؟
تهیونگ‌با تعجب نگاهش کرد ولی حرکتشو متوقف نکرد
_چی؟الان؟نمیتونم صدام میلرزه،دارم ناله میکنم نمیبینی عوضی
جونگکوک یه تای ابروشو بالا انداخت
_به من ربطی نداره،خودتو کنترل کن،درحالی که ازم سواری میگیری با جیمین هم عادی صحبت کن
با لذت قهقه ای زد شماره دوست صمیمی پسر رو گرفت اسپنکی به باسنش زد و گوشی رو به دستش داد
_حق نداری حرکتو متوقف کنی تهیونگ!
تهیونگ لبشو گزید و تو دلش دعا کرد که جیمین جواب تماسشو نده ولی این غیر ممکن بود
دوست پسر کینکی اش کاری کرده بود که از لذت گریه کنه،دروغ بود اگه میگفت از این بازی ها و بدجنسی هایی که هر دفعه سر سکس انجام میده بدش میاد! ولی خب اون واقعا الان خجالت میکشید
_الو تهیونگ؟
با پیچیدن صدای جیمین تو گوشش لبشو گزید و حرکتشو کمی اهسته کرد
_س.سلام چیم خوبی؟
_من خوبم ولی تو انگار نیستی چرا صدات میلرزه؟!
تهیونگ یکی از دستاشو روی شونه کوک گذاشت و‌چنگی بهش زد
_نه بابا خواب بودم ص..دام یکم گرفته چیم...
با اسپنکی که جونگکوک به باسنش زد اه بلندی کشید
_چیشد ته؟؟تو حالت خوبه؟؟
تهیونگ ناخوناشو بیشتر تو سرشونش فرو برد و با عصبانیت بهش نگاه کرد
دوست پسر عوضیش با حالت زمزمه
گفت، سریع تر حرکت کنه چشماشو بست و با بیچارگی نفس عمیقی کشید
_اه..یعنی اره خوبم کلم خورد به کمد،ولش کن‌جاسوس رو پیدا کردید؟!
_نه فعلا ته اما قول میدم تا دو سه روز دیگه کت بسته تحویلت میدمش
_با...باشه پس فعلا خدافظ
جیمین هم با صدایی ک‌ کاملا تعجب توش مشهود بود خداحافظی کرد

_دارم واست جئون
جونگکوک لبخندی زد و دستاشو دوطرف کمر تهیونگ گذاشت و ضربه های عمیق و محکمش رو شروع کرد
طولی نکشید که هردو باهم کام شدن
تهیونگ‌روی شکم جونگکوک،و جونگکوک داخل حفره داغ رییسش!
هردو نفس نفس میزدن دیکشو از پسر بیرون کشید و اون روی کاناپه گذاشت،با دراز کشیدن تهیونگ،پسر کوچیکتر هم سرشو روی قفسه سینه ش گذاشت و چشماشو بست،تهیونگ انگشتای های بلند و کشیده اش رو لای موهای جونگکوک فرو برد و نوازشش کرد
_بیبی من خستس؟!
جونگکوک دستشو دور کمر تهیونگ حلقه کرد
_معلومه که خستم ته،لطفا تا خوابم ببره نوازشم کن،حس خوبی بهم میده
تهیونگ لبخندی زد دوست داشت همین الان لپ های پسر رو بگیره و به قصد کنده شدن بکشتشون
_پسر کوچولوی من!
_من کوچولو نیستم ته،این کوچولو همین الان به فاکت داد
تهیونگ مشت ارومی به کمرش زد و بعد با همون دست مشغول نوازش کردن کمر و پهلوی پسر شد
_برام مهم نیست،از نظرم تو پسر کوچولوی منی
روی موهاشو بوسید و چشم هاشو بست...

شاید اگه خوشتون اومد🤡
بعدا پارت دومی هم داشته باشه؟

[KV ONESHOT]Where stories live. Discover now