نفس عمیقی کشید و با عصبانیت به پسر تازه واردی که نیومده دل همرو برده بود خیره شد
سعی کرد منطقی باشه اما موفق نشد
_بیخیال پسر داره دود از کلت بلند میشه
به سمت براندون چرخید و چشم غره ای بهش رفت
_درک نمیکنم اون دو هفته هم نیست که وارد این کار شده ولی جوری باهاش رفتار میکنن که انگار صدساله سابقه کار داره!
منی که ۴ساله دارم اینجا کار میکنم و چندبار هم نزدیک بود جونمو از دست بدم همچین توجهی نسیبم نشده پس بهم حق بده!
براندون سرشو به معنای موافقت تکون داد و دستشُ روی شونه تهیونگ گذاشت
_متوجه ام رفیق،ولی با حرص خوردن و عصبانیت چیزی درست نمیشه
حق با براندون بود ولی تهیونگ کله شق تر از چیزی بود که درحال حاضر منطقی فکر کنه
خواست حرفی بزنه که جیغ و داد های لیندا مانع شد
_مگه کرید؟؟میگم پیداش کردم خود خودشه اون یه "Goblin" !(Goblin)
شک زده پلکی زد و نگاهی به بقیه انداخت،اون هام دست کمی از خودشون نداشتن
اولین کسی که سریع به خودش اومد جونگکوک بود
سریع به سمت لیندا دوید و از روی مانیتور به چی پی اس که نشون دهنده نزدیک بودن اون کوسه نادر بود نگاه کرد
پس لیندا راست میگفت که چندماه پیش جی پی اس رو به باله پشتی کوسه نصب کرده بودن.
_سریع باشید باید یکی بره پایین و ازش عکس بگیره خودتون میدونید که این نوع کوسه معمولا تو عمق زندگی میکنه و سمت سطح دریا و روشنایی نمیاد اگه بتونیم ازش عکس بگیریم پول خوبی گیرمون میاد!
پچ پچ ها شروع شد تهیونگ لبشو گزید و به سمت لیندا و جونگکوک قدم برداشت
_من میرم قفس رو اماده کنید
جونگکوک ابرویی بالا انداخت
_ولی من میخواستم این کارو انجام بدم درست نمیگم لیندا؟
لیندا نگاه معذبی به دو پسر انداخت و بدون این که جواب جونگکوک رو بده چنگی به موهاش زد
تهیونگ پوزخندی زد و انگشت اشارشو روی سینه جونگکوک فشار داد
_به جایی رسیدم که یه تازه وارد تایین میکنه چیکار کنم؟برو کنار بزار باد بیاد
با شونش ضربه ای به جونگکوک زد و از کنارش رد شد
_لیندا قفسو آماده کن تا من ماسک و تانک هوارو برمیدارم.
لیندا سرش رو به معنای موافقت تکون داد
جونگکوک اخمی کرد و از بازوی تهیونگ گرفت و پسر رو محکم به سمت خودش کشید
_مشکلت با من چیه!؟مگه نمیگی بی تجربه ای؟خب بزار من برم اینجوری تجربه کسب میکنم
تهیونگ دستش رو با شدت از بین قفل دست جونگکوک ازاد کرد و فین هاش رو پوشید
_الان وقت بچه بازیاتو ندارم،ممکنه ' Goblin'
دوباره بره تو عمق و نتونم ازش عکس بگیرم ،انقدر بین دست و پا نباش، سعی کن یکم مفید باشی
جونگکوک اخمی کرد و زبونشو به لپش فشار داد
جوابی به پسر بداخلاق نداد و روی صندلی نشست به هرحال که تاوقتی تهیونگ اونجا بود اجازه هیچ کاری نداشت
YOU ARE READING
[KV ONESHOT]
Fanfictionمشخصه دیگه قراره وان شات های کوکوی بنویسم:) هرکیم خواست میتونه از اینا ایده بگیره برای یه فیک کامل🤝🏻💜