هر باری که به عاشقانههای دریایی اندیشیدم، آغوشی سرد و خیس برخلاف تمام تصورات عاشقانهای که داشتم، در خاطرم تداعی شد.
خیسی و سردی به محتوای کلمهی آغوش نمیخوردند.
به نظر بیمعنی و ناملموس می آمد.اما اولین باری که معشوقم را میان آب در آغوش کشیدم، فهمیدم دمای آغوش تاثیری بر خود عمل ندارد.
همانقدر دلچسب است و عزیز.پس قلمی که از دست ذهنم گرفته بودم را به او پس دادم و به جان گرفتن تخیلاتش خیره شدم.
★★★
اگه مثل من عاشق داستانهای خدایان و موجودات سحر آمیز و عاشقانه هاشون با آدما هستین، جای درستی اومدین.
لالایی ممنوعه کتابی شامل چندین سه شاتی با محوریت موضوعی یکسان، اما داستانهای متفاوته.
ووت فراموش نشه و امیدوارم منو هم در جریان نظراتتون قرار بدین.
BẠN ĐANG ĐỌC
Forbidden Lullaby
Fanfictionمجموعه داستان: لالایی ممنوعه زوج:کایسو ژانر: رمنس، فانتزی، اساطیری ᯽᯽᯽᯽ گویند سه خدا؛ زئوس، پوزیدون و هادس در مرحلهی آفرینش انسان وارد بحثی شدند در رابطه با اینکه «خوشبختی» را کجا پنهان کنیم که انسان به آن دست نیابد؟ هادس بلندترین قلهی کوه و پوزی...