با حرص گفتم
آقای کیم من دوست دختر شما نیستم ، می دونین چرا
چون اون موقع ای که من و بوسیدین من بی هوش بودم پس من الان دوست دختر شما به حساب نمیام
مستر ک...یمتهیونگ یکی از ابرو هاشو انداخت بالا و گفت
پس دوست دختر من به حساب نمی یای درست شنیدم+ بله کاملا درست شنیدید
_بسیار خوب پس باید این کارو انجام بدم
دستمو گرفت و با خودش کشید و به سمت اتاقش رفت
+آقای کیم دارین چیکار می کنین ، آقای کیم دستمو ولم کنید
به حرفم اهمیتی نداد و به راهش ادامه داد
سعی کردم دستمو از دستش خارج کنم ولی نشد
تهیونگ وارد اتاقش شد و درو بست و دستمو ول کرد
و گفتپس تو می گی دوست دختر من نیستی
+ بله من دوست دختر شما نیستم
_می دونی چیه تو از الان به بعد دوست دختر من میشی و خواهی هم بود+منظورتون چیه
_ نگاه کن و ببین منظورم چیه
به سمتم اومد منم از ترس رفتم عقب
انقدر اومد جلو منم رفتم عقب که آخر سر خوردم به دیوار+ آقای کیم دارین چیکار می کنین
دستشو انداخت پشت کمرم و من و به سمت خودش کشید
و صورتشو به صورتم نزدیک کرد
وگفت
می خوام این کارو انجام بدم
و لباشو روی لبم گذاشت
و بوسید
از تعجب خشکم زده بودلبشو از روی لبم برداشت و سرشو نزدیک گوشم کرد
و گفتقبلا هوشیار نبودی بخاطر همون دوست دخترم حساب نمی شدی
ولی الان هوشیاری پس دوست دخترم شدی
خانم کیم..ج.....نی
حتی اگه خودت هم قبول نکنیوای خدا چرا قلبم این همه تند می زنم
خواهش می کنم آروم باش الان صداتو می شنوه
به تهیونگ نگاه کردم
چشاش بین لبام و چشام درحال دوران بود
سرشو آروم نزدیکم کرد
آب دهنمو قورت دادم
چرا نمیتونم کاری بکنم ، چرا نمی تونن از صورتش بزنم و بگم این چه کاری بود
چرا مسخ چشای تیره رنگش شدمتهیونگ دستشو پشت گردنم انداخت و به سمت خودش کشید
لباشو روی لبم گذاشت و بوسید
یه حسی بهم می گفت همراهیش کنم
دستامو آورد بالا
که یه دفعه جمله ای که ۱ سال پیش به خودم گفتم به یادم اومدجنی تو نباید عاشق کسی بشی یه بار شکست عشقی خوردی بسه ، یه بار از درون خورد شدی بسه
همه می خوان باهات بازی کنند همونجوری که اون باهات بازی کردولی نمی تونم این حس خیلی قویه
نه نباید همراهیش کنم هرچقدر که این حس قوی باشهتهوینگ از بوسیدم دست کشید و ازم جدا شد و بهم نگاه کرد
+من باید برم
_چی؟
+ میشه ولم کنین ، خواهش میکنم
با تعجب بهم نگاه کرد
_آقای کیم ولم کنین
+نه ولت نمی کنم
+ چرا؟
_ چون تو مال منی و منم چیزایی که مال منن رو ول نمی کنم
+ من برای شما نیستم ، من فقط برای خودمم
_ کی میگه تو برای خودتی
+من می گم
(شبیه بچه هایی هستن که دارن سر یه اسباب بازی دعوا می کنن)
_اصلا هم تو برای من هستی
+خیر من ب.........
با صدای در حرفم نصفه موند
تهیونگ ولم کرد منم وضعم و درست کردم
_ بله
منشی تهیونگ وارد اتاق شد به من و به آقای تهیونگ نگاه کرد و گفت
#رئیس جلسه داره شروع می سه آقای پارک گفتن تا بهتون اطلاع بدم
_بسیار خوب
روبه تهیونگ کردم و با لبخند گفتم
آقای کیم ممنونم بابت کاری که بهم کردین
و ببخشید که مزاحمتون شدم
از حضورتون رفع زحمت می کنم_ کاری نکردم خانم کیم ، شما مراحم هستین
کیفمو از روی میز برداشتم و به سمت در رفتم و برگشتم و گفتم
خداحافظ آقای کیم
_ خداحافظ
آروم زیر لبم گفتم
من برای خودمم
و چشمک زدم و زود از اتاق خارج شدم.........
تهیونگاز اتاق جلسه خارج شدم
و به سمت اتاقم رفتم وارد اتاقم شدم و روی صندلی نشستم
تلفن و برداشتم و دکمه ۴ رو زدم
- بله رئیس
+ به آقای پارک بگو بیاد تو اتاقم
-چشم
تلفن و قطع کردم
و به بیرون نگاه کردم
با صدای در گفتم
بیا تو
جیمین وارد اتاق شد و گفت
با من کاری داشتی تهیونگ
+ آره
_ اتفاقی افتاده
+درباره جنی بیشتر تحقیق کن
_ تهیونگ بهتر دست از سر اون دختر برداری
+لازم نیست تو بگی من چیکار کنم. چیکار نکنم
من کاری یو که می گم تو انجام بده
_ببین تهیونگ........
با داد گفتم
جیمین اون کاری میگم و بکن و تو کارای من دخالت نکن
_ باشه می کنم ولی میدونی چیه تو این راه هم تو آسیب می بینی هم اون، ولی تو بیشترین آسیب و خواهی دید، از من گفتن بودادامه دارد..........
امیدوارم که از این پارت هم خوشتون بیاد
ووت و کامنت فراموش نشه
و ممنونم بابت کامنت هاتون که بهم امید می ده
و ووت هاتون
خیلی دوستون دارم
بوس بوس
بابای❤️❤️
YOU ARE READING
sleeping Beauty
Romanceداستان درباره دختری به نام جنی که خبرنگار و باید با کیم تهیونگ بزرگ که مردی مرموز و سرد است مصاحبه کند.......بقیه اش و خودتون می خونین ژانر : اسمات ، عاشقانه