ملانی مرلیک
دو رگه روسی و کره ای۲۷ ساله
شغل خاصی ندارهتهیونگ
با صدای موبایل از خواب بیدار شدم موبایل و برداشتم و تماس و برقرار کردم
_ بله
+ سلام قربان ، ببخشید مزاحمتون شدم.
_ موردی نیست، کارت و بگو
+ قربان خانم ملانی اومدن به کره
تهیونگ روی تخت نشست و گفت
_ چی؟؟؟ کی اومده
+ قربان همین پریروز صبح اومدن
تهیونگ با عصبانیت گفت
_ اونوقت تو تازه داری به من می گی
+ عذر می خواهم قربان اونا هم تازه به ما اطلاع دادن و اینکه این عکسی براتون می فرستم بچه ها شب تو کلاب گرفتن از ایشون
_ بسیار خوب ، خوب حواستون بهش باشه ، ببینین با کی در ارتباطه با کی رفت و آمد می کنه کلا هر کاری که می کنه تو هر ساعتی بهم اطلاع بدین
+ چشم قربان شیش دونگ حواسمون بهشون است
_ خوبه
تماسو قطع کردم و وارد ایمیلم شدم و به عکس ملانی نگاه کردم
ملانی مرلیک برای چی برگشتی
پوزخندی زدم تغییر کردی ، موهای بلوند ، صورت استخوانی......
قبلنا خوشگل تر بودی
گوشی رو روی تخت انداختم و از روی تخت بلند شدم به سمت حمام رفتم
حتی اگه جنی هم ببینتت نمی تونه تشخیص بده که شبیه خودشی
لباس هارو در آوردم و زیر دوش رفتم آب سرد و باز کردم قطرات آب با شتاب بیشتری روی سرم می ریختدارم کار درستی می کنم ، الان که خودش اومده می تونم فقط از خودش انتقام بگیرم ، می تونم جنی و بزارم کنار
ولی نه بهترِ که جنی باشه چون با اون می تونم بهتر انتقامم و بگیرم باید سعی مو بکنم که جنی و عاشق خودم بکنم
آب و بستم و حوله رو دور کمرم پیچیدم و از حموم خارج شدم با حوله کوچیک مشغول پاک کردن موهام شدم گوشی برداشتم و چک کردم
دو تماس بی پاسخ از جیمین و ۱ پیام از جیمین
پیام و باز کردم
+ تهیونگ کجایی کارت دارم بردار
به جیمین زنگ زدم و به سمت اتاق لباس ها رفتم
جیمین جواب داد
+ الو
_ سلام جیمین
+ سلام پسر تو کجایی یه ساعت خسته شدم از بس زنگ زدم
_ تو حموم بودم ، یجوری می گی یه ساعت دارم زنگ می زنم انگار چند بار زنگ زدی ، دوبار زنگ زدی
همینجوری که داشتم با جیمین حرف می زدم لباس انتخاب می کردم کت شلوار سیاهمو با پیراهن سیاهمو برداشتم و کفش با مارک Stefano Bemer از قفسه کفش ها خارج کردم ، به سراغ ساعت ها رفتم
_ خوب حالا چه کاری داشتی
+پدرت امروز می یاد شرکت و تو جلسه امروز شرکت می کنه
_ برای چی؟
+ نمیدونم امروز منشیش زنگ زد و گفت قرار بیاد شرکت و تو جلسه امروز شرکت کنه
_ حتما می خواد باهامون تو ساختن ساختمون شراکت کنه
ساعت با برند متی تیسوت برداشت و از اتاق لباس خارج شدم و همرو روی تخت گذاشت
+ به نظر منم ، اگه ایشون هم با ما تو ساختن ساختمانی شراکت کنن سهام ساختمون و شرکتمون خیلی میره بالا
_ آره خیلی می ره بالا
+ تهیونگ زود بیا شرکت باید اول بعضی پرونده هارو امضا کنی بعد تو جلسه شرکت کنی
_ باشه ، می بینمت
+خداحافظ
لباسامو پوشیدم و کفش و پام کردم ، به سمت آینه رفتم
ژل مو رو برداشتم و کمی به دستم زدم و به موهام زدم، موهامو به سمت بالا دادم ادکلن بلو شنل و برداشتم و به زیر گردنم و روی مچ دستام زدم از اتاق خارج شدم و وارد آشپزخونه شدم روی صندلی میز غذا خوری ۱۲ نفره نشستم و شروع کردم به خوردن صبحانه
( قبلا خدمتکار صبحانه رو و چیده بود)
آبمیوه پرتقال و برداشتم و نوشیدم از روی صندلی بلند شدم
از ساختمون خارج شدم راننده از ماشین پیاده شد و تعظیمی کرد و در و برام باز کرد و سوار ماشین شدم راننده در و بست ، راننده سوار ماشین شد و گفت
قربان کجا بریم برو شرکت
+چشم
تبلت و برداشتم و سهام مثل هر روز چک کردم
خوبه افزایش پیدا کرده
سراغ خبر ها رفتم
بعد از چند دقیقه به شرکت رسیدیم تبلت و روی صندلی گذاشت و از ماشین پیاده شدم و وارد شرکت شدم هر کی من و می دید تعظیم می کرد و سلامی می داد منم فقط سرمو تکون می دادم
وارد آسانسور شدم و دکمه طبقه آخرم زدم به کارمند ها نگاه کردم هر کدوم در حال انجام کاری بودن
آسانسور به طبقه آخر رسید از آسانسور خارج شدم
منشی بلند شد و تعظیمی کرد و گفت
سلام رئیس خوش اومدید
_ سلام ، هانا پرونده هابی که قرار امضاشون کنم و بیار تو اتاقم و به چه یونگ بگو سریع بیاد تو اتاقم
+ چشم رئیس ، پرونده ها رو میز آماده هستن رئیس
_ خوبه
وارد اتاقم شدم و کتمو در آوردم و به چوب لباس آویزونش کردم و روی صندلی نشستم و و به پرونده اولی برداشتم و نگاهی انداختم و امضاش کردم حین خواندن پرونده بعدی در به صدا در اومد
_ بفرمایید
چه یونگ وارد اتاق شد و گفت
سلام رئیس با من کاری داشتید؟
سرمو تکون دادم و گفتم
سلام ، آره بیا نزدیک
چه یونگ اومد نزدیک پرونده رو روی میز گذاشتم و گفتم
برو به شرکت SMS و خبرنگار کیم جنی ببین و از طرف من بگو که از طرف من و سانا می خوایم که با من پس فردا به پرورشگاه بیاد و دو روز اونجا بمونیم
بگو خوشحال می شم قبول کنه و اگه قبول کرد بعد ازظهر راس ساعت پنچ به کافی شاپ ... بیاد
+ چشم رئیس امر دیگه ندارین
_ نه می تونی بری
+ با اجازه چو یونگ از اتاق خارج شد
منم به بقیه پرونده ها نگاهی انداختم و همشون و امضا کردم
تلفن زنگ خورد تلفن و برداشتم
_ بله
+ رئیس آقای پارک گفتن همه اومدن و منتظر شما هستن
_باشه
تلفن و قطع کردم و از روی صندلی بلند شدم و کت مو برداشتم و پوشیدم و از اتاق خارج شدمو هانا بلند شد
و منم وارد اتاق جلسه شدم همه بلند شدن
_ سلام
همه سلام گفتن
_ بفرمایید بنشینید
منم روی صندلی نشستم
آقای اون وو رئیس شرکت bcz گفت
خوشحالم که دوباره می بینمتون آقای کیم
_ منم خوشحالم که همه تون و دوباره می بینم
آقای چان سوک گفت
من وقتی اومدم پدرتون آقای کیم و دیدم خیلی تعجب کردم فکر نمی کردم ایشون هم بخوان با شما ساختمانی درست کنن
_ منم وقتی شنیدم که قرار آقای کیم بیان تعجب کردم
پدرم گفت
برای چی تعجب میکنین خوب منم گفتم یه امتحانی بکنم و برای اولین بار با پسرم کار بکنم اگه قبول کرد
+ چرا قبول نکنم ، باعث افتخارم که با شما کار کنم
به صندلی تکیه دادم و گفتم
بهتر این بحث و اینجا تموم کنیم و بریم سراغ مبحث اصلی
کنترل و برداشت و مانیتور روشن کردم و نقشه اول و باز کردم
خوب این نقشه ساختمون برای خیابون........ و کنارش مدرسه است ، این ساختمون دارای ۲۴ طبقه هست که ۲۰ طبقه برای بخش های مختلفه و ۳ طبقه پارکینگ و ۱ طبقه هم محل استراحت
نظرتون درباره این نقشه چیه؟
آقای مین گفت
به نظر من این خوبه چون تو یه منطقه خوبی قرار دارو اینکه کنار یه مدرسه هم هست و بیشتر تو چشم
آقای چان سوک گفت
من برعکس آقای مین مخالفم چون کنار یه مدرسه هست و سر و صدا زیاد آدم سخت تحمل کنه و کم شخصی تو ساختمون کار می کنه
پدر و آقای اون وو هم حرف آقای چان سوک و قبول کردن
همه نقشه هارو نشون دادم و از هر کدوم یه ایرادی گرفتن به آخرین نقشه هم نگاهی انداختیم
پدرم گفت
به نظر من این خیلی خوبه تو یه منطقه عالی و از تعداد طبقات هم خوبه ما می تونیم تو هر طبقه شغل های مختلفی کار کنن
آقای مین و چان سوک و اون وو حرف پدر و تائید کردن
_ مثلا؟
+ حسابداری ، خبرنگاری و مهندسی و........ و می تونیم بهترین آدم هارو تو هر یک از شغل ها استخدام کنیم
خبرنگاری.....، پس جنی و می تونم بیارم تو اون ساختمون و پیش خودم کار کنه
_ به نظر منم خوبه
لبخندی زدم......................................
جنیداشتم تمام اطلاعاتی که به دست آورده بودم وارد لپ تاپ می کردم
که با صدای گوشی چشم از صفحه لپ تاپ گرفتم
و گوشی برداشتم
_ بله
+ سلام جنی خوبی
_ سلام لیسا ممنون خوبم ، تو هم خوبی
+ آره ممنون خوبم ، جنی یه فردی اومده و سراغ تو رو گرفته می گه می خواد باهات حرف بزنه
_ کی؟
+ نمی دونم اسمشو نگفت
_ باشه ممنون که بهم اطلاع دادی
+ خواهش عزیزم کاری نکردم، بابای
_ بابای
گوشی قطع کردم و از روی صندلی بلند شدم و از اتاق خارج شدم و به سمت آسانسور رفتم دکمه رو زدم و منتظر موندم تا آسانسور پایین بیاد
در آسانسور باز شد که آیو رو دیدم
پوووف آدم قحط بود ، من چرا باید هر دفعه با این روبهرو بشم با زور سوار آسانسور شدم
و دکمه خواستم دکمه هم کف و بزنم که دیدم قبلا زده شده
صاف وایستادم
+ چه خبر جنی
_ هیچ خبر
+ می خوای بری بیرون
_ نه
+ وا چرا جواب سوال ها مو کوتاه می دی
_ چون جواب هاشون کوتاهن
+ کم حرف شدی
_ نه من کم حرف نشدم چون تو پر حرف شدی فکر می کنی که من کم حرف شدم
آسانسور وایستاد و درش باز شد
_ با اجازه من باید برم
از آسانسور خارج شدم و به سمت لیسا رفتم
_ لیسا؟
+ بله گلم
_ کی با من کار داشت
لیسا به مردی که کت و شلوار سیاه رنگ پوشیده بود اشاره کرد و گفت اون آقاهه باهات کار داره
_ ممنون
به سمت مردِ رفتم گفتم ببخشید
مردِ به طرفم برگشت و گفت
خانم کیم جنی؟ادامه دارد.......
...
امیدوارم که از این پارت هم خوشتون بیاد
بچه ها دیگه از این فیک خوشتون نمی یاد
تعداد ریدینگ و ووت و کامنت ها کم شده
لطفاً و ووت و کامنت بدین
ŞİMDİ OKUDUĞUN
sleeping Beauty
Romantizmداستان درباره دختری به نام جنی که خبرنگار و باید با کیم تهیونگ بزرگ که مردی مرموز و سرد است مصاحبه کند.......بقیه اش و خودتون می خونین ژانر : اسمات ، عاشقانه