part1

18K 1.6K 26
                                    

مدرک فارغ التحصیلیمو گرفتم به سمت خونه حرکت کردم‌‌...ناراحت بودم
باید سریع خودمو به کار پاره وقت اولم میرسوندم
درس فقط وقتمو میگرفت اما خوبیش اینه که دیگه درس بی درس و بجاش میتونم یه کار‌پاره وقت دیگه برای صبح پیدا کنم
سریع لباسامو عوض کردم درو باز کردم
با دیدن صورت صاحب خونه که معلوم نبود از کجا پیداش شده به عقب پرت کردم خودمو
_یااااا منو ترسوندی
+این به جای احترامته امگا؟چیش از کی تاحالا امگاها زبون در میارن ها؟؟
هرچه زودتر باید این خونه رو تخلیه کنی کیم تهیونگ فهمیدی؟
_فهمیدم اما بهم زمان بده یکم دیگه پول جمع کنم میتونم بمونم
+واقعا پررویی من این خونه رو دارم میفروشم پس زودتر تخلیش کن حرفم نباشه
_اما
+همین ک گفتم
و رفت...از کی ایقد بدبختی رو سرم آوار شد؟مامانم که موقع بدنیا اوردن من از دنیا رفت و پدرمم بخاطر از دست دادن مامانم به بیابون زدو دیگه پیداش نشد من دست خالم بزرگ شدم که خالمم فوت کرد چند وقت پیش و پسر خالم یه عالمه بدهی داره...
منو تهدید کرد که باید بدهی هاشو بدم وگرنه زندگیمو از اینی ک هست بدتر میکنه...
میتونست...اون یه آلفا بود...
و من...یه امگا کاش حد اقل آلفا بودم یا بتا
اینکه همه با یه چشم ضعیف نگام میکنن آزادم میده
طبق معمول روحیه قویمو دادم بیرون و سرحال رفتم سرکارم و تا اخر شب کار کردم
خیلی خستم بود اداره کردن مشتریا وکافه واقعا کار سختیه یه عالمه آلفا میانو میرن
عطرشون اذیتم میکنه و باعث میشه بخوام عطر بدنمو بیرون بدم
یکم سردرد داشتم شاید بخاطر  بوی آلفاهاست
از در پشتی کافه رفتم بیرون که آشغالا رو بندازم توی سطل زباله درو باز کردم دستم کشیده شد محکم به یه شخص برخورد کردم و یه نفر دیگه با لباسای سیاه یه دستمال سفید روی بینیم گذاشت شوکه شده بودم میخاستم فریاد بزنم نمیتونستم خیلی قوی بودن احساس کردم خوابم میاد...
چشمام داشت بسته میشه و اروم همه جا تاریک شد...
چندساعت بعد‌..
سرم درد میکنه...انگار چندروزه خابیدم...
چشمامو اروم باز میکنم اما هنوز تصویر جلوم تاره
و صداها رو واضح نمیشنوم
دستو پاهام بی حسن
حس میکنم بسته شدم
اروم اروم واضح  و واضح تر میشد
از چیزی که دیدم جا خوردم...
او..اون...

Kookv You are my tearsWhere stories live. Discover now