اولین نامه

1.3K 214 14
                                    

وقتی ترکم کردی

روزی که ترکم کردی یه روز افتابی و بهاری بود.

شکوفه های گیلاس میشکفتن و پرنده ها اواز میخوندند.

بخاطر سربازی باید میرفتی، ولی گفتی بعد از دو سال برمیگردی.

اونموقع ناراحت بودم چون فکر میکردم قراره خیلی دلتنگت بشم.

ولی در همون حال فکر می کردم توهم قراره همونقدر دلتنگ بشی.

قبل از اینکه از در بیرون بری،پیشونیم رو بوسیدی و شکم کنی برآمده ام رو نوازش کردی.

ازم خواستی منتظر بمونم و فراموشت نکنم.

گفتی برمیگردی پیش من و بچمون...

تو قول دادی تهیونگ

پس چرا...

پس چرا اینجا نیستی؟

Empty Promises | Translated Donde viven las historias. Descúbrelo ahora