دوباره دیدمت
امروز سالگردمون بود.
پنج سال قرار گذاشتن
سه سال نامزدی
هنوز حلقمو دارم ولی استفاده ازش به عنوان گردنبند قشنگ تر و بهتر بود.
لباس زیبایی پوشیدم
و به کافمون رفتم.
یونگی هیونگ کنار تهوون خونه مونده بود.
وقتی رسیدم، یه ماکیاتو کاراملی سفارش دادم.
جای همیشگیمون نشستم
و صبر کردم
و اون دختر اومد.
کنارم نشست و لبخند درخشانی زد.
گفت می خواد دوست باشیم
درباره خودمون حرف زدیم
و بعد تو اومدی
من سوپرایز شده بودم و شوکه
مخصوصا وقتی اون دختر به سمتت هجوم اورد و تو محکم در آغوشت گرفتیش؛ گذاشتی ببوست جوری که انگار فردایی نیست
و بلاخره کنار رفتی
اون زمانی بود که من رو دیدی
KAMU SEDANG MEMBACA
Empty Promises | Translated
Fiksi Penggemarمتاسفم که به اندازه کافی زیبا نبودم متاسفم که به اندازه کافی شیرین نبودم متاسفم که به اندازه کافی مهربون نبودم متاسفم که به اندازه کافی دوست داشتنی نبودم... متاسفم برای خودم بودن ! ولی عزیزم، تو قول دادی که هیچوقت ترکم نکنی -VKOOK- |mpreg |top...