ep6

343 73 83
                                    

تقریبا  نیم ساعتی بود که سکوت عمیقی اون جمع شیش نفره رو فرا گرفته بود،هرکس به نحوی با سکوتش نگرانی و خستگیش رو از سفر پیش رو اعلام میکرد.

دراین بین صدای مارک بود که توجه هارو جلب کرد و باعث شکستگی سکوت شد:«میگم بنظرتون یه ماشین متفرقه توی این ساعت از شب اونم کنار جاده اصلی یکم مشکوک بنظر نمیرسه ؟ »

تهیونگ:«راست میگه پاشین بریم الان تایم گشت شبانست .»

با تموم شدن جمله تهیونگ همه بچه ها به سمت ماشین رونه شدن و طول جاده رو در پیش گرفتن تا به نزدیک ترین جایگاه سوخت دسترسی پیدا کنن .
.........

با پیدا شدن جایگاه سوخت تازه دردسر اصلی شروع شد .باید حدسش رو میزدن که همچین جایی باید تحت تصرف سربازای امپراطوری باشه . یه جایگاه سوخت کوچیک با تم قرمز و سفید، که اطرافش تعمیرگاه و مارکت بود اونم درست نزدیکای  یه شهر ! مگر اینکه خیلی احمق باشن تا همچین جای رو  به حال خودش رها کنن .

جونگکوک«اوه شت!اینجا چه خبره؟»

تهیونگ:«بیخیال پسر یعنی میخوای بگی نمیدونستی با این مشکل مواجه هستیم؟»

جونگ کوک مطمئن بود از آخرین باری که به همچین جایی اومده بود چندین سال میگذشت و تمام طول این مدت که تاریکی تمام زندگیشون رو گرفته بود از اون شهر متروکه و از اون مارکت دور نشده بود و از هیچی خبرنداشت و حالا کم کم داشت متوجه می شد که چه بلایی سرشون اومده...

جونگ کوک در حالی که سعی میکرد حیرتش رو کنترل کنه ابرویی بالا انداخت :«خب الان چاره چیه؟»

سهون به جایگاه سوختی که   صد متر باهاشون فاصله داشت اشاره کرد و گفت :«خب ما الان میریم اونجا و......»

همه با اشتیاق به سهون که جمله اشو نصفه رها کرده بود نگاه میکردن و منتظر ادامه حرف بودن ولی حالا سهون که انگار فراموش کرده بود باید چی بگه و یا ترسیده بود و از اینکه احتمال گیر کردنشون وجود داشت وحشت کرده بود،دوباره جمله رو از اول شروع کرد اما این بار اون لبخند همیشگی روی لبش نبود :«خب ما الان میریم و.....»

جنی یکی از ابرو هاشو بالا فرستاد :«و؟!....»

سهون :«میریم و...»

تهیونگ تک خنده ایی کرد و گفت :« و هچی خودمونو تسلیمشون میکنیم!»

سهون که احساس میکرد تقریبا گند زده رو به مارک کرد:«ما میریم و چکار میکنیم داداش؟»

مارک درحالی که نا امید شده بود دستی به موهاش کشید و گفت :« اون جایگاه سوختی که می رفتیم انقدر پرت بود که امکان نداشت کسی جاش رو پیدا کنه ولی اینجا تقریبا  نزدیک شهره و باید احتمالش رو میدادیم که تصرف شده باشه .خب اگه کسی نظری نداره بریم تسلیم شیم ؟»

PromisingWhere stories live. Discover now