4 : candy

2K 414 197
                                    

تا پنجشنبه بیشتر وقت هیونجین با فکر کردن و تصمیم گیری راجبع احساساتی که جدیدا درحال تجربشون بود ، گذشت .
و با اینکه بیشتر وقتا یونجون و سوبین با حضورشون باعث میشدن بخواد سرشو بکوبونه به دیوار اما نباید کمکای زیادی که بهش کردن رو نادیده می گرفت.

چهارشنبه بود و از اونجایی که یونبین این ساعت از بعد از ظهر سرکار بودن ، دنسر روی مبل سفید رنگش نشسته بود و همونطور که بی هدف شبکه هارو بالا و پایین میکرد ، تو این فکر بود که آخر هفته سری به خانوادش بزنه.

بعد از چند دقیقه صدای زنگ گوشیش بلند شد.
با دیدن اسم خواهرش که روی صفحه خودنمایی میکرد ، با خوشحالی جواب داد:

_سلام یجی

یجی با خوشحالی گفت:

- هیونجین ، خوبی؟

هیونجین لبخند زد:

- اوهوم ، تو چطوری؟‌ مامان اینا خوبن؟

صدای محوی از اون طرف خط اومد و بعد خواهرش با خنده گفت :

- مامان میگه فلیکس خوبه؟

هیونجین پوکر شد:

- خوبه

با کنایه ادامه داد:

- بهش بگو منم خوبم ، ممنون که انقدر نگرانمه و دوستم داره

یجی خندید:

- به این فکر کن که اگه انقدر از فلیکس خوشش نمیومد باید سینگل به گور میشدی.

پسر مو مشکی بی‌توجه به اینکه خواهرش نمی‌بینتش، شونه بالا انداخت و "هومی" کرد.

- کی‌ میای اینجا؟

- این آخر هفته...

میخواست راجبع چیزی که تمام هفته ذهنشو درگیر کرده بود با خواهرش حرف بزنه اما نمیدونست چجوری بگه : میگم ... یجی ...

یجی حرفشو قطع کرد:

- برو سر اصل مطلب

دنسر بعد از کمی مکث ، مردد لب زد:

- اممم...من...از یکی خوشم میاد

یجی با گیجی پرسید :

- پس فلیکس چی ؟

چشمای هیونجین از تعجب گرد شد:

- داری از چی حرف میزنی ؟

یجی کمی گیج شد :
- خب من فکر میکردم چون روی فلیکس کراش داشتی اون روز من و مامانو کشیدی استودیو تا نشونمون بدیش .
الان میخوای بگی روش کراش نداشتی ؟ اصلا اونی که داری راجبعش حرف میزنی کیه؟

- طرف خودشه ، فلیکسه . ولی خب فقط یه هفته‌ است دارم بهش فکر میکنم .
و اون‌ موقع... خب ما فقط باهم دوست بودیم...مثل الان .

- اوه پسر داشتی باعث میشدی به توانایی هام شک کنم ، حالا کی قراره بهش اعتراف کنی؟

هیونجین نفسشو بیرون داد:

LOVE STORYWhere stories live. Discover now