اولین کلمهای که جیسونگ بعد از شنیدن قضایای شب قبل و بوسه فلیکس رو گونه هیونجین گفت ، این بود :
_ برگام !
و با دهن باز به دوستش که هنوز هم فاصلهایی تا پس افتادن نداشت نگاه کرد .
فلیکس خودشو روی میزش پهن کرد :_ من دیگه نمیتونم ! چند ماهه هر غلطی که میکنه قلبم تیر میکشه ؛ باید بهش اعتراف کنم وگرنه از قلب درد میمیرم !
جیسونگ بلندش کرد و فلیکس بهش تکیه داد .
_ این دراماتیک بازیا چیه در میاری ؟ بعدشم ، الان وقتش نیست ، یکم صبر کن
فقط یکم دیگه ، بعدش خودش میاد بهت اعتراف میکنه ، مطمئنم .و فلیکس ترجیح داد چیزی نگه .
جیسونگ نیشخند زد :
_ لباسای هیونجین بهت میادا
فلیکس بیحال تر از قبل غر زد :
_ نگو جیسونگ نگو ؛ به اندازه کافی فشارم افتاده .
جیسونگ چشماشو چرخوند و ساکت موند .
*
*
*تا پنجشنبه روز های فلیکس صرف دانشگاه رفتن ، درس خوندن ، وقت گذروندن با جیسونگ و رقصیدن شد و حالا درحال وارد شدن به استودیو بود .
داخل سالن شد و دنسرا رو دید که نشستن و روبه روشون هیونجین درحال حرف زدن بود .
با دیدنش سریع صداش زد :
_ هیونی
هیونجین متوجه حضور فلیکس شد این باعث شد کمی هول بشه؟ فلیکس مطمئن نبود و نمیخواست زیاد بهش فکر کنه ._اوه ، لیکسیا اومدی ؟ دیگه داشتم کارو شروع میکردم
فلیکس سمت پسر بزرگتر دویید و بغلش کرد .
هیونجین موهاشو بهم ریخت و لبخند زد :
_ برو لباستو عوض کن و زود برگرد .
پسر مو بلوند بعد از سلام کردن به بقیه به سمت رختکن رفت .
برنامه کاری اون روز هیونجین آموزش رقص کاپلی برای اهنگ love story بود و خب انجامش داد .
وقتی تایم کلاس تموم شد فلیکس مثل همیشه راه افتاد سمت هیونجین تا با بغل کردنش نفس تازه کنه ، اما کشیده شدن مچ دستش باعث شد متوقف بشه و متعجب به سمتی که کشیده شده بود برگرده و با پسری کمی بلند تر از خودش با موهای قهوه ای روشن ، پوست سفید ، چشم های نسبتاً ریز و لبهای پفکی رو به رو بشه .
_میتونم کمکتون کنم ؟
با لبخند متعجب پرسید و پسر بلندتر با گرفتن توجه فلیکس مچش رو ول کرد و با لبخند دستشو جلو آورد :
_من دوهیونم ، تازه واردم و از انجایی که کسی رو نمیشناسم فکر کردم شاید بتونیم یکم باهم وقت بگذرونیم.
YOU ARE READING
LOVE STORY
Fanfictionهمه چی عادی بود تا وقتی که هیونجین به خودش میاد و میفهمه خیلی وقته به فلیکس زل زده... main couple : Hyunlix side couple : Yeonbin genre : romance_fluff written by : Vikta