Fate Or Faith

37 10 71
                                    

-جیمین، نمیخوای چیزی بگی؟
نگاهش رو به پیراشکی ها داد
-نه!
چرا نمی‌خواست حرف بزنه؟ آخه چرا؟!
-آخه چرا؟

اخم ریزی کرد
-تو که از کلاب بدت میاد ته، چجوری میخوای درک کنی دیشب اونجا چه اتفاقی افتاده؟!

لبش رو گاز گرفت، سرش رو پایین انداخت و چهره‌ش رو از تهیونگ پنهان کرد. عصبانی بود، اما از کْی؟

شوکه شد، جیمین یه جورایی راست می‌گفت اما مگه گوش دادن چه اشکالی داشت؟

آه کوتاهی از سمت جیمین شنیده شد.

قرار نبود اینجوری بشه! قرار نبود دعوا کنن و قرار نبود جیمین بدون دلیل عصبانیتشو سر تهیونگ خالی کنه، اما این اتفاق افتاد! تهیونگ فقط یه سوال پرسیده بود و جیمین کنترلش رو دست بخشی از بدنش داده بود که هنوز پس لرزه هایی از مستی رو حس می‌کرد.

با بی حالی از روی صندلی بلند شد.
-متاسفم ته. امروز اصلا زمان مناسبی برای حرف زدن نیست.

لحن ملایم جیمین روحش رو به درد میاورد.
سکوت کرد.

ظرف پیراشکی رو سمت جیمین گرفت و نگاهش رو به موزائیک‌هایی داد که زیر تصویر ظرف کمرنگ شده بودن

-اینا رو برای تو گرفتم، بگیرشون!

پیراشکی ها رو از ته گرفت، بدون هیچ حرفی... بدون هیچ نگاهی...

-کلاسهای امروزت رو نرو. برگرد خونه و استراحت کن

بدون اینکه منتظر جواب جیمین بمونه چند قدم ازش دور شد.
چشم‌هاش رو روی هم گذاشت و نفسش رو بی صدا خارج کرد.

-بهم خبر بده
بدون اینکه برگرده گفت و سمت دانشکده خودشون قدم برداشت.

تنش
چیز خوش‌آیندی نبود اما زندگی بدون سختی‌ها و ناملایمات خسته کننده میشه مگه نه؟

مقاومت رو کنار گذاشت و اجازه داد اشک‌هاش درد رو از چشمهایی که بیگناه بودن دور کنه.

باید چیکار می‌کرد؟! خودشم نمی‌دونست...

***********

تلفن رو جواب داد
-هیونگ
-هی، تو ساختمون تاتر منتظرتم همین الان حاظرشو و بیا.

چشماش از تعجب گرد شد

-تو... چی
-لکنت گرفتی؟ تاتر! تا پنج دقیقه دیگه اجرا میکنن پس بهتره زودتر خودتو برسونی.
خب، خوشبختانه روز تعطیلیش بود و شیفت نداشت. اما هیونگ اینجا چیکار می‌کرد؟! چرا بهش خبر نداده بود؟!

از موتورش پیاده شد و اونو گوشه ای پارک کرد. وارد ساختمون تاتر شد، هیونگ روی صندلی های گوشه سالن مشغول خوندن مجله‌های روی میز بود

-چرا بهم خبر ندادی داری میای؟
جین توی شهر گواچئون زندگی می‌کرد و از اونجا تا سئول رو چیزی جز فاصله پر نمی‌کرد، اما خب فاصله قرار نیست همیشه جدایی رو به همراه داشته باشه اینطور نیست؟

S.O.STahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon