14. Eyes

470 84 161
                                    

Lisa's POV:

جنی رو تو بغلم گرفتم و مثل یه لیوان شکننده نِگَهِ ش داشتم. جیسو پشت سرم و چنگ جلوتر از ما بود‌.

"لیسا لعنت بهت که توجه مردمو جلب کردی."

"خفه شو چو. هنوز نمیتونم کنترلش کنم."

"این چیزیه که تو برای شرمنده کردن بدست میاری کریستال‌."

"خدای من. این دانشجوی جدید واقعا به طور فاکی جذابه."

"لعنتی جذابه؟"

"بازنده سزاوارشه."

"کریستال و زیردستاش اونو خیلی تحقیر میکنن. جنی بیچاره."

بقیه تماشا میکردن، پچ پچ میکردن و حتی بعضی ها میخندیدن.
میخواستم به همشون صدمه بزنم.

این اولین باری بود که در تموم زندگی از خائنی خودم، اشتیاق به خشونت داشتم.

چنگ پیشگام بود البته هیچکس نمیتونه جز من و جیسو اونو ببینه.

به درمونگاه رسیدیم و به آرومی جنی رو روی اولین تخت خوابوندم.
میلرزید، ملافه رو روش کشیدم و پوشوندمش اما کافی نبود، اون برهنه بود و فقط یه حوله بدنش رو پوشونده بود.

"لیسا تو چی- لعنتی میخوای به دردسر بیوفتی! لخت نشو!"

"خفه شو چو. جنی بیشتر از من به این پیراهن نیاز داره."

پیراهنم رو از سرم بیرون کشیدم تا جنی بتونه اونو بپوشه.
الان با شلوار جین مشکی و سوتین آدیداسم مونده بودم اما کمتر اهمیتی نمیدادم.

"اینجا چه اتفاقی افتاده؟"

نگاهی به پرستاری که بلافاصله جنی رو چک کرد انداختم.

"چرا اون برهنس؟"
پرستار پرسید و با چشمای گشاد شده نگاهی بهم انداخت.
"و چرا تو نیمه برهنه ای؟"

'اوه خدای من، عضلاتش شگفت انگیزه.'

چشمامو چرخوندم و انگشتامو تکون دادم تا توجه پرستار به جای بررسی من به جنی برگرده.

"من پیراهنم رو بهش دادم. اونو داخل اتاقک دوش حبس کردن و لباسهاش رو دزدیدن. دست راستش بریده شده لطفا پانسمانش کن."
به پرستار گفتم، اون در حالی که هنوز شکم منو نگاه میکرد سرشو تکون داد.

لعنت بهش.

"پرستار؟ لطفا، الان میتونیم بهش کمک کنیم؟!"
تقریبا بهش فریاد زدم.
سر جاش پرید و بلافاصله جعبه کمک های اولیه رو برداشت.

صدای کمربندی رو شنیدم و دیدم جیسو داره شلوارش رو در میاره.

"چو چه گهی میخوری؟"

"فحش نده لالیسا."
چنگ سرزنشم کرد و به جیسو اخم کرد.
"هرکاری که میکنی، تمومش کن."

"اما جنی به لباس نیاز داره."
لباشو اویزون کرد و من یه ضربه به گردنش زدم. 

𝑻𝒉𝒆 𝑹𝒆𝒏𝒆𝒈𝒂𝒅𝒆Where stories live. Discover now