4.Their Stories

553 104 21
                                    

Lisa's POV:

"لیسا-یااااااااح"
با شنیدن صدای آزاردهندهٔ جیسو چشمامو چرخوندم. با گذاشتن کیسه یخ توی یخچال، سمت در رفتم و بازش کردم.

"چی باعث شده انقدر طولش بدی بال شکسته؟"

"بهت گفتم دیگه اینطوری صدام نزن احمق." خودشو روی مبل انداخت و بی پروا پاهاشو روی میز وسط گذاشت.

در رو قفل کردم و کنار جیسو نشستم. "سنجاب کجاست؟"

شونشو بالا انداخت و کنترل رو برداشت. "نمیدونم. اون بدون گفتن یک کلمه فقط ناپدید شد."

سرمو تکون دادم و کنترل رو ازش گرفتم.

"هی داشتم تماشا میکردم!"

"اره اما خسته کننده بود."

"اما اول من کانال رو انتخاب کردم."

"اره! و این تلویزیون منه! کیش!"

چشماشو چرخوند و اخم کرد. "ضد حال."

سمت آشپزخونه رفت و در حالی که تلویزیون نگاه میکردم شروع به زیر و رو کردن یخچالم کرد. بعد از چند دقیقه با یه کاسه ذرت بو داده و دو بطری نوشابه دوباره روی کاناپه برگشت.

وقتی به کانالی که فروزن رو پخش میکرد، رسیدیم، هردو با خوشحالی فریاد زدیم.

ما همهٔ قسمت های فیلم رو به خاطر میسپردیم، ادای آنا و السا رو در میاوردیم که خیلی خنده دار بود.
ما ممکنه فرشته های بال شکسته باشیم، اما به این معنی نیست که کاملا شرور باشیم.

"خب، برنامت برای امسال چیه؟"
ما در حال حاضر روی زمین دراز کشیدیم، چون آواز خوندن و نقش بازی کردن جای کارکتر ها، خستمون کرد.

"هنوز مطمئن نیستم، اما من تو دانشگاه ثبت نام کردم."

"تو چی؟" جیسو شگفت زده در حالی که آرنجاش وزنشو تحمل میکرد با چشمای کاملا باز بهم نگاه کرد.

"گفتم میخوام درس بخونم."

"دوباره؟!"

"چه مشکلی داره!"

"از رفتن به دانشگاه خسته نشدی؟ ما دیگه هزار ساله داریم این کارو میکنیم!"

"بیش از حد واکنش نشون نده چو. و علاوه بر این هیجان انگیز تر از هر شب کلاب رفتنه."

آهی کشید و دوباره دراز کشید.
"باشه. من در مورد اینکه در اون دانشگاه بهت ملحق بشم، فک میکنم."
گفت و من پوزخند زدم.

"نیازی نیست. بهرحال تو عین چی آزاردهنده هستی."

"دقیقا به همین دلیله که میخوام بهت ملحق شم."

براش اخم کردم و اون از گوش تا گوش پوزخند زد.

"ازت متنفرم."

𝑻𝒉𝒆 𝑹𝒆𝒏𝒆𝒈𝒂𝒅𝒆Where stories live. Discover now