شخصیتارو بشناسیم👀
"لویی تاملینسون" ۲۹ساله
* مجرم"
هری استایلز " ۲۸ ساله
*کاراگاه"جیسون"
" اقای مکلی "
" افسر اسمیت "
-
خب اینم ازین😍
یچیزیم اینکه، من این داستان و نوشتنی خودم مدام به اهنگ :Un amore grande- peppino gagliardi
گوش می دادم، پس اگه شما هم خواستید استوریو خوندنی اهنگی و همراهش پلی کنید، پیشنهاد من این آهنگه مخصوصا تو پارتای آخر خیلی حس خوبی میده :>
-اگه کسی ازم بپرسه "زندگی چطور پیش میره؟"
من میشینم و داستان ۳روز از عمرم رو دوباره و دوباره براش تعریف میکنم.
چون زندگی پوچ و نامفهوم من خلاصه شده تو همون ۳ روز!
زندگی من فقط و فقط شامل ۳روزه! قبل و بعدش صرفا بودنِ محضه... بودنی که هر ثانیه اش برام عذاب بوده وهست!
اینکه چطور توی ۳روز دوباره متولد شدم و بعد... زنده بگور! طوریکه به یکباره روح پلیدم جوانه زد و نفسی گرفت؛
جوانه هایی که قبل شکفتن و سبز شدن، روی تنم خشکیدن و من رو تا ته خاک کشوندن!
۳روزی که مدام ازش فرار میکنم!
هنوزم طعمش نوک زبونمه، حسش میکنم و حسرتش رو میخورم!
ولی هنوز هم نفهمیدم،
تلخ بود یا شیرین؟!
هرچی که بود، من هنوز هم زخمهاشو به دوش میکشم... زخم هایی که از وجودشون دوباره جون میگیرم و با به یاد اوردنشون دوباره میمیرم...》
ESTÁS LEYENDO
You can't trust me! [L.S]
Fanfic[Completed] 《اگه کسی ازم بپرسه "زندگی چطور پیش میره؟" من میشینم و داستان ۳روز از عمرم رو دوباره و دوباره براش تعریف میکنم. چون زندگی پوچ و نامفهوم من خلاصه شده تو همون ۳ روز! زندگی من فقط و فقط شامل ۳روزه! قبل و بعدش صرفا بودنِ محضه... بودنی که هر...