-هی کیم جونگین فایروُرک شاپ عزیزت داره جلو چشمات منفجر میشه و تو بدون اینکه کاری براش بکنی وایسادی منو نگاه میکنی؟
کیونگسو با صدای بلندی که از بین سروصدای انفجار ترقه ها و راکتها به گوش جونگین برسه داد زد.
+میخوای بگی الان خیلی پشیمونی که آتیشش زدی؟
-پشیمون که نه ولی... دلم برات سوخت یکم. رسما کل سرمایه ت رو فرستادم هوا.
جونگین نگاه کجی به چشمهای کیونگسو که با منفجر شدن هر کدوم از راکتها بیشتر از قبل میدرخشیدن انداخت و نیشخندی زد.
+میخوای یکم هیجانش رو بیشتر کنیم؟
کیونگسو برای این لحظه و دیدن اینکه جونگین به زانو در میاد، لحظه شماری میکرد اما لحن و رفتار خونسردانه ش، واقعا شوکه ش کرده بود.
-من عاشق هیجانم.
با دست به مغازه ای که در حال سوختن بود و آسمونی که با راکتها نورافشانی میشد اشاره کرد.
+به نظرم این منظره ی رویایی و کمیاب، یه چیزی رو کم داره.
قدمهاشو به سمت کیونگسو برداشت و تو فاصله ی کمی روبروش ایستاد.
+حیفه ویدیوهایی که ازین اثر هنری منتشر میشن، خالی از بوسه باشه.
چشمکی به چشمهای درشت شده ی کیونگسو زد و قبل از هر واکنشی ازش، لبهاشو اسیر بوسه کرد.
🎇💥🎆
وت و کامنت بدین وگرنه با ترقه و نارنجک میترکونمتون.😂💣🔥
CZYTASZ
﹏•✿↬ Shots ↫✿•﹏
Fanfiction←بوک: Shots ←کاپل: مختلف (کایسو، چانبک...) ←ژانر: مختلف ( ...romance, drama, horror,smut) ←وضعیت: ongoing ‡نکته‡ "این بوک از ایده های یهویی و کوتاهی که به ذهنم میرسن تشکیل میشه. هر ایده موضوعی متفاوت با بقیه داره که در حد چند خط یا یکی دوتا پاراگراف...