Flash back
-هوممم...خب...صبر كن! فهميدم!
-چي رو فهميدي؟؟
بكهيون نگاه شيطانيش رو به كاي كه ابروهاش رو همچنان بالا داده بود انداخت و با لبخند كش داري گفت:
-كار خاصي قرار نيست بكني
بكهيون چونه كاي رو گرفت و سمت اون پسر چرخوند، بعد نقشه سادش رو واضح بيان كرد:
-فقط مثل يه آلفاي جذاب دستو پا چلفتي رد شو و خيلييييي اتفاقي بزن بهش.بعدم مثل اين دراماهاي آبدوغ خياري خم شو و جزوه هاي كف زمين پهن شدشو براش جمع كن...بقيشم كه خودت ميدوني ديگه...خوشبختم...كيم كاي هستم!
End flash back
-خوشبختم...كيم كاي...
كاي دستش رو جلوي صورتش گرفته بود و با لبخند جذابي بهش نگاه ميكرد.اين پسر رو قبلا ديده بود.همون پسري كه ديروز توي راه كلاسش باهاش تصادف كرد و با نگاه عجيبي بهش خيره ميشد.نميدونست اتفاقي بوده يا چي اما انگار دوباره بازم بهم برخورد كرده بودن...!
-نميخواي دست بدي؟ بازوم خشك شد!
كيونگسو بلاخره به خودش اومد و قبل از اين كه بيشتر از اين ضايع و خجالت زده بشه، دستش رو متقابلا بالا آورد و با اون پسر قد بلند دست داد.اون پسر يه آلفا بود.اينو ميتونست از چشما، بو و دستاي قدرتمندش متوجه بشه...
اما كاي داشت به چيز ديگه اي فكر ميكرد... دستاي اون امگاي فسقلي مثل گلبرگ، نرم و لطيف بود.دست كوچيكش دقيقا توي دستاي نسبتا بزگتر كاي جا ميشد و اختلاف رنگي كه پوستشون به نمايش گذاشته بود، چشم نواز به نظر ميومد.
-خ..خوشبختم...ك..كاي...شي...
كاي لبخند گرم تري زد و بيشتر دست كيونگسو رو فشرد.
-خوشبختم...عذر ميخوام من اسمتون رو نميدونم...؟
كيونگسو همونطور كه داشت به چفت شدن دست كاي توي دست خودش نگاه ميكرد لب زد:
-د..دو كيونگسو هستم...
-از آشنايي باهات خوشحالم كيونگسو...
كيونگسو نگاهش رو به صورت جذاب پسر آلفا داد.اون آلفا كيونگسو رو ياد كسايي مينداخت كه ازشون وحشت داشت.حس نا امني ميكرد...خيلي زياد...
-ه..همچنين..
كيونگسو گفت و دستش رو به آرومي از انگشتاي كشيده و قدرتمند كاي بيرون كشيد.بدون اين كه به آلفاي قد بلند نگاه كنه تعظيمي كرد و با همون سر پايين افتاده گفت:
-م..متاسفم م..من ديگه كلاسم داره شروع ميشه..ب..بايد سريعتر برم...ر..روز بخير...
دوباره تعظيم كوتاهي كرد و بدون اين كه يادش باشه چند دقيقه پيش داشت با ايم سانگ حرف ميزد، از كنار دوست متعجب شدش رد شد و با قدم هاي سريع خودش رو از اون آلفاي ترسناك دور كرد.
YOU ARE READING
Fire of lies
FanfictionCouple : Kaisoo, Chanbaek, Hunho Genre : omegaverse, angest, romance, dram, smut, happy end • دروغ... مثل شعله كوچك يه كبريته اول خيلي ناچيزه و با يه فوت خاموش ميشه ولي اگه كسي كه اون كبريتو روشن كرده فوتش نكنه... شايد همون شعله تبديل به جهنمي بشه...