'Wait for you'

133 34 29
                                    

احمق احمق احمق!!

برای بار بیستم پیشونیشو به دیوار کوبید و کلمه "احمق" رو خطاب به خودش نالید.اصلا نمیدونست وقتی داره به اون نگاه میکنه چه مرگش میشه! محض رضای خدا اون جمله مسخره رمانتیک از کجاش پرید بیرون؟؟ از همه بدتر این بود که تازه وقتی اون امگا زد توی گوشش و مثل فشنگ فرار کرد، فهمید چه گوهی خورده!! 

به معنای واقعی کلمه گند زده بود! گند!

با صدای دینگ گوشیش سرش رو که همچنان در حال رفتو آومد با دیوار بود چرخوند و به دراور کنار تختش داد.با همون صورت جمع شده از بد بختی، سمت گوشیش رفت و نگاهی به نوتیف صفحه قفل انداخت...پیام از سهون بود. 

"هی زغالی فردا جزوه هامونو برام بف..."

با دیدن همون کلمات اول، فاک حرصی ای زیر لب گفت و گوشیشو روی تخت پرت کرد.واقعا از خدا ممنون بود که حتی یه دوست با شعورم بهش عطا نکرده.خسته خودشو روی تخت کینگ سایز اتاق، کنار گوشیش انداخت و به سقف زل زد..

صورت ترسیده اون پسر دوباره به صحنه چشماش هجوم آورد.اون لحظه کای واقعا تو حال خودش نبود... بیشتر از دو ماه بود که با کسی سکس نداشت و همین روند هرموناشو مختل میکرد.باید زودتر یه کاری با اون پسر انجام میداد.. اگه میخواست مدام باهاش بازی کنه تا اون بهش افتخار همکاری بده کارش رو غلتک نمیفتاد... باید یه راه دیگه رو انتخاب میکرد...


0o0o0o0o0o0


با رسیدن به ورودی محوطه دانشگاه، نگاه مشتاقشو به امگای قشنگش داد که دست به دست تا اونجا همراهیش کرده بود.سوهو متقابلا نگاهشو از در دانشگاه گرفت و با دیدن لبخند دوست پسرش لبخند شیرینی تری زد.

-من چجوری باید از این آقا خرگوشه ای که کنارم وایساده جدا بشم؟

سوهو بلافاصله اخم با نمکی کرد و با لبای غنچه شده که نشان دهنده اعتراضش بود گفت:

-در عوض من خیلی دوست دارم که از یه پسر دراز لوس جدا بشم!

سهون لباشو آویزون کرد و مثلا سرشو انداخت پایین تا شکستن دلشو نشون بده.امگا که حالت دوست پسرشو دید چشماشو با خنده تو حدقه چرخوند و دستشو از دست پسر بیرون آورد.توی یه حرکت سریع گوشه هودی خاکستریشو گرفت و با بالا رفتن از پنجه پاش، لباشو کوتاه روی لبای پسرک گذاشت... بعد با لبخند گشادی به صورت شوک زده سهون که هنوزم به نقطه نامعلومی خیره بود نگاه کرد و گفت:

-آقای لوس! تمام این دو روزو که کمر برام نزاشتی! حالام دیگه برو کلاست دیر میشه.من دیگه میرم.. بعدا میبینمت.

بعد یه بار دیگه سرشو بالا آورد و جلوی چشمای گرد شده سهون بینیش رو بوسید و در رفت.

-واقعا که چندش آورید!

Fire of liesDonde viven las historias. Descúbrelo ahora