Fire of lies

'War'

-واتتتتت؟؟؟

-چيز عجيبي گفتم؟

-آره گفتي! آخه چرا اون؟؟؟!

كاي پوفي كرد و موهاي خوش رنگش رو چنگ زد.

-بكهيون نميشه فقط اسمشو بهم بگي و خودتو خلاص كني؟

بكهيون با تاسف به دوست عوضيش نگاه كرد و آه كشيد:

-خيله خب...اسمش كيونگسوعه...دو كيونگسو...يه پسر ساكت منزوي كه هيچكي هيچي ازش نميدونه.ولي درسش واقعا خوبه.همه نمراتش فوق العادس!تازه استعدادش توي طراحيم بي نظيره.

-استاكرشي كه اين همه اطلاعات داري؟

بكهيون كمرشو صف كرد و همونطور كه پشت چشم نازك ميكرد، دستش رو مثل باد بزن تكون داد و گفت:

-مثل اين كه نميدوني با كي طرفي عزيزم...

-اوه درسته كسيم هست كه با تو در ارتباط نباشه؟

-آره.دو كيونگسو

-ها؟

-همين پسره اي كه افتادي دنبالش...اين با هيچكي حرف نميزنه.اصلا هيچ دوستيم نداره! حتي شخصيت منم بهش نميسازه.

-عجيب نيست؟

-خب شايد داره يه چيزي رو پنهان ميكنه

كاي به حالت متفكر در اومد و دستشو زير چونش زد كه بكهيون دوباره اونو مخاطب قرارداد:

-حالا ميخواي چيكار كني؟ يعني...منظورم اينه كه نميتوني همينجوري يه جا گيرش بندزي و ترتيبشو بدي.همه تورو ميشناسن پس بعدش ميتونه شكايتتو بكنه و اگه ازش آزمايش بگيرن... 

-نيازي نيست بهش تجاوز كنم...اون خودش پيشنهادمو قبول ميكنه

چشما و دهن بكهيون خط شد و محكم با كف دست به پيشونيش كوبيد:

-احمق دارم ميگم اين بچه اصن تو باغ اين چيزا نيست! اگه اينو بهش بگي كه سه تا پاي ديگم قرض ميگيره و فرار ميكنه!

-وااااي! خب ميگي چيكار كنم؟؟برم مخشو بزنم كه من مثل سگ عاشقتمو نميتونم ولت... صبر كن! آره خودشه! ولي اين روش خيلي طول نميكشه؟؟؟ اينجوري كه موهام سفيد ميشه

-چي داري ميگي؟

كاي كه حالا توي ذهنش به يه سري نتايج دستيابي پيدا كرده بود با خوشحالي، خودش رو كاملا سمت بكهيون چرخوند و گفت:

-تو گفتي اون پسر خيلي ساكت و مرموزيه درسته؟ خب اين يعني اون پسر نميخواد زود به كسي اعتماد كنه.پس اگه يه مدت سعي كنم اعتمادشو جلب كنم تا فك كنه عاشقش شدم چي؟ به نظرم اينطوري جواب ميده

-آره ولي شايد خيلي طول بكشه

-مهم نيست! در عوض تا مدت زيادي ميتونم ازش استفاده كنم.حتي تصور اين كه زيرم ناله كنه و من مجبور باشم سعي كنم كه گردن لعنتيشو مارك نكنمم باعث ميشه بدنم گر بگيره