Tehyung p.o.v
جیمین داغون به دیوار تکیه داده بود
شوکه نگاش کردم
-هی پسر چیشده
نالون نگام کرد
+میشه بیام داخل برات توضیح میدم
از کنار در رفتم کنار خودشو پرت کرد تو خونه و رو مبل لم داد
جلوش وایسادم
-چیشده رفیق
دستی به موهاش که به تازگی ابیش کرده بود کشید
+هیچی.... فقط.....به خانوادم گفتم درباره گرایشم و خب خوب پیش نرفت فعلا نمیتونن با این موضوع کنار بیان یکم طول میکشه پسس تا وقتی کنار بیان من اینجا میمونم
سری تکون دادم
_بیخیال ما این حرفا نداریم
لبخند کجی میزنم
+میدونی هنوز برای خانواده های قدیمی باورش سخته وگرنه دیگه تو جامعه گی باشی به چشم گناهکار نمیبینمت
دوتا لیوان قهوه رو برمیدارم میرم کنارش میشینم
لیوان قهوه رو میدم دستش
پس کله ای ارومی بهش زدم
-حالا نمیخواد غمبرک بزنی درست میشه
جبمبن تو جاش یکم جا به جا شد : باشه باشه
بیشتر تو مبل فرو رفتم
خب تو این چند مدت چیکارا انجام دادی
شونه ای بالا انداخت
_بوسان که بودم یه پسر جذاب تور کردم یه مدت باهاش بودم ....
ناراحت لباشو غنچه کرد و داد جلو
من دوسش داشتم ولی .. بعد یه بحث سخت ازش جدا شدم منم اومدم سئول تا هم پیش تو باشم هم پیش خانوادم که با این شرایط میبینم هم فعلا نمیتونم با خانوادم در ارتباط باشم
ابرویی بالا انداختم
عجب
جیمین موهاشو تابی داد با مسخره بازی برگشت سمتم
+خب تو بگو چه خرابکاریایی کردی
لبخند مستطیلی زدم
- خب فعلا که دارم برای مسابقات رالی تمرین میکنم تا ببینیم کی نوبت خرابکاریه
خنده بلندی کرد
+عجیبه استاد خرابکاری انقدر این روزا اروم شدهبدون توجه به حرفش خمیازه ای کشیدم
خب دیگه بریم بخوابیم فردا شیفت عصر هستیم وقت برای خواب خوب گیر اوردیم پس چرا معطل کنیم
میرم از اتاقم پتو بالشت برمیدارم و رو مبل دراز میکشم
-جیمین گمشو برو رو تخت بکپ
جیمین با پرویی تمام از جاش بلند شدو دستی زیر موهای تقریبا کوتاهش زد و تو هوا پرتشون کرد مثلا
چش ݝره ای رف و ب طرز لوس دخترونه ای گفت:خوبهه خوب وظیفتو میدونیی
بعد با نیش باز ازم دور شدو رفت تو اتاقم و درو کوبید به هم
_ پوففف همه رفیق دارن ماهم رفیق داریمYoongi p.o.v
ݝرق خواب و فضای تاریکی که جلوی چشمم بود بودم که یهو صدای کوبیدن پشت سرهم و وحشتناکی شنیدم
از تخت پاشدم خاستم برم سمت در پام دور پتو پیچ خورد با پوز از تخت پرت شدم پایین
_آخخخخ کدوم خری این وقت صبح اینجوری درو میکوبه به هم
یهویی در ب صورت ارومی باز شد
کسی جلوی در نبود
جونگکوک اروم کلشو از چارچوب در اورد داخل
+عاممم یونگیی ظهره
همونجور که رو زمین نشسته بودم یکی از چشمامو باز کردم و نگاش کردم
-خب..
+عام خاستم بگم غذا سفارش دادم
_خب ادامه بده..
سرمو خابالو تکون دادم
+و خب از کارت تو پول غذا رو کشیدم
یهو چشمام چهار تا شد
دمپایی کنار میزو برداشتم پرت کردم سمتش
_پسرههه حروم زادهه تو رمز اون کارت کوفتیه منو از کجا میدونییی
طی یه حرکت خودشو پرت کرد پشت در و نصف صورتشو اورد بیرون
+خب تو صدربار جلوی منن کارت کشیدیی ب من ربطی ندارههه خنگی از خودته جلوی من میدونی نباید رمز بگی خودت که در جریانی
دستی به صورتم کشیدم
هووفف نمیتونم کاریت کنم دیگ الانم از اتاق من گمشو برو بیرون تا بیام
خیلی ریلکس و سوت زنان رفت بیرون
یه شلوارک پام بود تیشرت گشاد سفیدمم پوشیدمو از اتاقم بیرون رفتم
بدنمو کش و قوسی دادم که دیدم کوک نشسته پشت میزو داره تند تند غذا میخوره
ریلکس رفتم پشت میز نشستم و خشن نگاش کردم بهش انداختم یه لحظه سرشو بالا اورد که باهام چشم تو چش بود و افتاد رو سرفه
-اوی حالت خوبه شت مرد که این
رفتم پشتش و محکم کوبیدم پشت کمرش
+هی... و.. ول کن بابا ... سر این نمیرم سر نگاه و ضربه های سنگین دستت تلف میشم میوفتم رو دستت
برمیگردم سر جام و ظرف ݝذا رو باز میکنم
همونجور که دهنمو پر میکردم ادامه دادم
_با این اوضاعی ک میبینم تو اول منو دغ میدی اصلا نگران نباش
کوک ادامو در میاره لپشو باد میکنه و صداشو کلفت میکنه
+نگران نباش
شروع میکنه خندیدن
+وایی قیافشو نگاا انگار دامپلینگ بخار پز شدی پسر
یکی از چاپستیکامو پرت میکنم سمتش
_انقد حرف اضافه نزن غذاتو بخور
بعد از یک ساعت که ظرفارو جمع کردیم
برگشتم سمت کوک
_خبب میخوام ببرمت کافی شاپی که پاتوق منم بوده پس زود تن لشتو جم کن حاضر شو تا بتونم یه جشن خوب بگیرم برات
ذوق زده دوتا پرش زدو جتی رفت تو اتاقش
منم یه شلوار لی زخمی با تیشرت کرمی و یه پیرهن سفید گشاد پوشیدم
موهامو پف دادم و از اتاق رفتم بیرون
با یه تیپ چرم اسپرت لم داده بود رو مبل
-پاشو بریم
سری تکون داد و باهم سوار ماشینم شدیم
استارت زدم و راه افتادیم
_هی کوک دیشب سوال منو پیچوندی ، واسه چی برگشتی سئول؟
کوک ناخندبین دندوناش کنی فشرد
+خب... راستش... بوسان که بودم .. با یه پسره ای بودم به اسم جیمین
سرشو تکیه داد به صندلی و چشماشو بست
+هوفف چجوری بگم بت من و اون باهم بودیم و خب من دوستش داشتم ولی .. یه کارای اشتباهی انجام دادم که باعث شد دعوای بدی بینمون بیوفته و خب اونم ول کرد اومد به سئول و خب یکی دیگه از دلایلی که اومدم سئول جیمینه
ابرویی بالا انداختم
_میبینم پسر کوچولوی ماا هم عاشق شده
کوک مشتی به بازوم زد
+هیی هیونگ اذیتم نکنن من واقعا دوسش دارمم نمیخوام از دستشش بدمم بالاخره روزی که توهم عاشق میشی رو میبینم پسر جون-باشه باشه انقد غر نزن دیگه
ماشینو یه گوشه پارک کردم و وارد کافه شدم تهیونگ رو دیدم که داشت سفارشارو میورد که طی یه لحظه باهم چشم تو چشم شدیم....
(موچیا ووت و لایک یادتون نره😀)
YOU ARE READING
love in speed
Romanceژنر:رومنس_مسابقه ای جاده برای منه و من برای این زندگی میکنم ... یعنی دلیل دیگه ای هم برای زندگیم هست؟ یعنی دلیل دیگه ای هم پیدا میکنم؟ جاده زندگیم رو دارم مستقیم میرم.... شاید کسی منتظرم باشه...