Tehyung p.o.v
با بدن درد شدیدی از رو تخت بلند شدم
اخخ لعنتیی
رو تخت کشی به بدنم دارم و لبه تخت نشستم
برای چند دقیقه چشمامو بستم
دیشب کجا بودیم؟
چیکار کردم؟
چ اتفاقی افتاد؟
هوفف
باید چند دقیقه وایسم تا مغز لعنتیم لود بشه
لباسامو یه گوشه پرت کردمو و رفتم زیر دوش
دستی به صورتم کشیدمو و موهامو دادم عقب
یهو...
تمام صحنه های دیشب اومد جلوی چشمم...
مست کردم
پسرا زدنم یونگی نجاتم داد...
براش حرف زدم... و در اخر...
و.. ودفااککککک
بلند داد زومو از حموم خودمو پرت کردم بیرون
یه شلوارک و تیشرت سفید گشادی پوشیدم و همینجوری بین نوهای خیسم دست میکشیدم
لعنتییی من چیکار کردم لعنتی
اومدم از اتاق برم بیرون که محکم رفتم تو در
+اخخخ اخ یاا تهیونگ احمق درو ندیدی یعنی
درو باز کردم رفتم تو سالن کسی نبود
پر استرس رفتم تو اشپزخونه که دیدم رو یخچال برگه چسبوندن
بعله رفته بودن بیرون دیدن حالم خوب نیست بیدارم نکردن و شب دیر وقت میان
هوف خوبه وقت برای فک کردن به همه چی دارم عالیه
بدون هیچ فکری میرم سمت اتاق یونگی
رو تختش که مشخص بود از روز اول مرتبش نکرده دراز کشیدم
بوی عطر تلخی که همیشه استفاده میکرد میاد تو مشامم
ناخوداگاه نفس عمیقی میکشم
هوفف بیخیال
پسر چت شده به خودت بیا..
لب تخت نشستم
خب حالا چی بگم بهش
نمیدونم...
حسم خیلی متفاوته...
هیچوقت اینجوری تجربش نکردم...
اوکی ینی بهش بگم؟
یه نیشگون محکمی خودمو میگیرم
خرر نشوو ته نه نه
نمیشه
وجدانم
+ته نگو نزار رابطتتون خرابتر از این بشه
میرم سمت اتاق خودم
انگشت اشارمو تو هوا میچرخونم
_من به حرف تو گوش نمیدمم پسس بهش میگم تموم نامه تمام
هوف حوصلم نمیشه جایی برم
رو تخت دراز میکشم و دوباره میخوابم
Yoongi p.o.v
اروم همه خسته و ساکت وارد خونه میشیم
متوجه جسمی رو مبل میشم
تهیونگ ب طرز کیوتی تو خودش جمع شده بود و خوابیده بود
بی حوصله رفتم سمت اتاقم
کسی کلا تهیونگو ندید و هرکی رفت سمت اتاق خودش
هوفف
از اتاقم یه پتو برداشتم و انداختم روی تهیونگ
نور اباژور لحظه ای افتاد رو صورتش
گونش کبود شده بود و گوشه لبش پاره شده بود
خیلی غیر ارادی انگشتمو گذاشتم رو پوست صورتش که از درد به خودشو بیشتر جمع کرد ولی... اون داشت از تب میسوخت لعنتی
هوف با این وضعیت که میبینم نمیتونم ببرمش دکتر خیلی گیج بودم و عمرا میتونستم پشت فرمون بشینم
سریع یه پارچه خیس کردم و گذاشتم رو پیشونیش اونم بدون هیچ حرفی فقط تو جاش تکون میخورد
بعد از چند دقیقه دیدم داره با خودش حرف میزنه و ناله میکنه انگار که دارن کتکش میزنن
پتو رو از روش کنار زدم و به صورتش نزدیکتر شدم
اروم اروم با دستم میزدم به صورتش که دیدم بیدار نمیشه و کم مونده بود گریه کنه
که...
واقعا هم اشکش در اومد
هوفف خدایا
اخرین ضربه دستمو محکم خوابوندم تو گوشش که شوک زده ههیی طولانی کشید با چشمای گشاد شدش نگام میکرد
خسته با چشمای خمار خوابم کنارش میشینم
اونم همینجوری شوکه باز نگاهم میکرد
سرمو تکون دادم به پشتی مبل
_اینجوری نگام نکن تب داشتی ، کابوس هم میدی دیگه اشکت در اومد مجبور شدم اینجوری بیدارت کنم
بدون هیچ حرفی انگار که اصلا نفهمیده چی گفتم دراز کشید و سرشو گذاشت رو پاهام
پاهامو تکونی دادم که پاشه ولی بدون هیچ حرکتی غرق خواب شد
اومدم دوباره تلاش کنم که چشمام گرم خواب شد و روی هم رفت...
J-hope p.o.v
دیشب که اصلا متوجه نشدم چجوری خوابم برد
چشم بندمو بالا بردم از تخت اومدم پایین که پام رفت رو شونم که وسط راه افتاده بود
با کمر خوردم زمین
+اخخخ فاک اول صبی این شونه وسط راه چیکار میکنه
همونجور که کمرمو گرفتم کرمم گرفت که جیمین و جونگکوک رو به طرز خوفناکی از خواب بیدار کنم
دوتا لگد محکمی به در زدم و پریدم تو اتاق
+عایی داددد هواررر پاشینن زلزله پلیسسااا ریختن بدویین فرار کنیننن
در همین حین جیمین و جونگکوک چشم بسته دوییدن سمتم که خوردن بهم و برای بار دوم با کمر پخش زمین شدم و جیمین و کوک افتاده بودن رو من
داد بلندی کشیدم
+خرسای گنده تن لشتونو از رو من بلند کنین عاییی کمرممم به چوخ رفتت
هردوشون خودشونو به سختی انداختن کنار و با چشمای خوابالو عصبانی نگام میکردن
+یااا اینطوری نگام نکنین فقط خواستم یکم جو بدم
جونگکوک نگاه تیزی بهم انداخت
_یه جوی بهت نشون بدم جیهوپ صب کن
اروم از جام بلند شدمو سمت سالن دوییدم که دیدم انگار میگ میگ پشت سرم داره میدوعه
از راهرو خودمو پرت کردم سمت سالن و رو اخرین مبل سالن پهن شدم که با صحنه جذابی روبه رو شدم
جونگکوک خواست دوباره دادی بزنه که انگشت اشارمو به اشاره هیس جلوی بینیم گذاشتم و به مبل روبه روییم نگاه کردم
اول اخمی کرد و اون سمتو نگاه کرد که چشماش رنگ تعجب گرفت
اول کمی کلمو کج کردم تا با دقت به این صحنه نگاه کنم
یونگی نشسته خوابیده بود و دستاش رو شونه تهیونگ بود و تهیونگ سرشو رو پاهای یونگی گذاشته بود و دستاشو دور پاهای یونگی حلقه کرده بود
نیشمو باز کردم و گوشیمو از رو میز برداشتم
دو سه تا عکس جذاب ازشون گرفتم
کنار جونگکوک وایسادم عکسارو بهش نشون دادم اونم انگار که کرم ریزی منو یادش رفته با نیش باز به عکسا نگاه کرد
جیمین هم عصبانی با ربدوشامبرش اومد تو سالن که منو کوک رو دید
+هی اینجا چه خبره
اندفعه کوک انگشت اشارشو بالا اورد و به اون دوتا اشاره کرد
جیمین هم اولش با تعجب و بعدش با مهربونی و کیوتی نگاهشون کرد
مشغول عکس گرفتن ازشون شدیم و ریز ریز میخندیدیم که تهیونگ چشماشو باز کرد و اروم سر جاش نشست....
YOU ARE READING
love in speed
Romanceژنر:رومنس_مسابقه ای جاده برای منه و من برای این زندگی میکنم ... یعنی دلیل دیگه ای هم برای زندگیم هست؟ یعنی دلیل دیگه ای هم پیدا میکنم؟ جاده زندگیم رو دارم مستقیم میرم.... شاید کسی منتظرم باشه...