love in speed

112 20 4
                                    

❌(🔞🔞توجه🔞🔞)❌
Tehyung p.o.v
صبح بعد از یه خواب طولانی پاشدم و با جیمین رفتیم کافه
داشتم سفارش میزارو میزاشتم که یکی وارد کافه شد سرمو بالا بردم تا ببینم کیه که باهاش چشم تو چشم شدم
شت ... یونگی بود
کلافه سفارشو گذاشتم رو میز و رفتم یه گوشه وایسادم اون چن دقیقه خیره بدون هیچ حسی نگاهم کرد و بعد با یه پسر قد بلندتر از خودش رفت پشت یکی از میز ها نشستن
ولی خیلی عجیب بود اون پسر داشت شدیدا ناراحت و پشیمون جیمینو نگا میکرد
دیدم جیمین هم متقابلا با بغض داره اون رو نگاه میکنه
نمیدونم چیشد ولی ...
جیمین با دو از کافه زد بیرون خواستم برم دنبالش که دیدم دوست یونگی هم از جاش پریدو و رفت دنبالش
دست به سینه ب دیوار کافه تکیه دادم
جالب شد....
Jimin p.o.v
رو مبل تو سالن نشسته بودم کتاب میخوندم که دستای گرمی اومد روی گردنم
و بعد گرمی نفسای کوک بود که پوستم رو میسوزوند
کتابو بستم و برگشتم سمتش
چونمو اروم گرفت و سرمو بالا اورد
خمار نگاهی به چشماش انداختم و زمزمه کردم
_هی الان وقتش نیس
کوک بیشتر روی صورتم خم شد
+برام مهم نیست ولی ... الان طاقت دوریتو ندارم توله پرشین کوچولو
بعد از این حرفش لباشو گذاشت رو لبام و با ولع شروع به بوسیدنم کرد
همونجور که لب پایینیشو تو دهنم فرو میبردم و مک میزدمش  دستامو دور گردنش و پاهامو دور کمرش حلقه کردم و خودمو بیشتر چسبوندم
منو اروم برد سمت اتاق و چسبوندم به تاج تخت و زبونشو فرو کرد تو دهنم و من با ولع براش مک میزدم
ریز دستای کشیدشو کشید رو کمرم و لباسمو در اورد و یه گوشه نامشخصی پرت کرد
گوشمو گاز ریزی گرفت
+موچی کوچولو نمیزارم امشب بهت بد بگذره
گردنمو مک میزد و روش مارک مینداخت
سرشو برد پایین و لیسی دور نیپلم زد و مک محکمی بهش زد
_عاهه ... بانی وحشی ههه
کوک جری تر شد و  نیپلمو بین انگشتاش فشرد
دستمو گرفتم جلوی دهنم و آه خفه ای کشیدم
کمرمو گرفت و کشوندم بالا
دیکشو در اورد و جلوم گرفت
جایی برای تقلا نبود
دیکشو تو دستم گرفتم و زبونمو روی کلاهکش کشیدم و خیسش کردم و سرمو پاین تر بردم و دور تا دورشو خیس کردم
بعد از چند دور لیس زدن سرشو فرو کرد تو دهنم و بهش مک محکمی زدم که اه مردونش تو اتاق پیچید سرمو فشرد و دیکشو بیشتر فرو برد و براش کلشو مک زدم و خیسش کردم سرمو بردم بالا که کام شد و اون مایع سفیدو روی تخت ریخت
Jungkook p.o.v
جیمین خمار نگاهی بم انداخت و نزدیکم شد  سرشو فرو برد تو گردنم
+ددی ... هه.. من همین الان اون دیک لنتیتو میخوام داخل خودم حس کنم
لبخند کجی زدم
میخوام التماس کنی و بلدنتر صدام بزنی
صداشو برد بالا
+ددیی.. مننن اون دیک لعنتیتو میخوام بکنی داخلمم زود باشش
خودت خاستی گربه کوچولو
برگشت و با چشمای خمار پر از نیازش نگام کرد
سرمو بردم و پایین و زبونمو رو سوراخش کشیدم دیکمو جلوی سوراخش قرار دادم جیمین خواست دوباره التماس کنه که کل دیکمو تو اون سوراخی بدست خودم دیگه تنگ نبود کردم
جیمین قوسی به کمرش داد
+عاههه ... هااهه
خودمو تکون دادم و دیکمو داخلش عقب جلو میکردم
+عاهه... ددی... محکم تر
دستامو رو پهلوش گذاشتم  ضربه محکم تری بهش زدم
+ههه.. ددی دارم میام
اروم دیکمو ازش بیرون کشیدم
امشب ب طرز عجیبی خسته بودم و نتونستم خوب پیش برم
Jimin p.o.v
کمرم از بزرگی دیک و ضربه هاش درد میکرد
کوک اروم منو کنار خودش گذاشت و دستاشو دور شونه هام حلقه کرد و خمار نگاهم کرد
بوسه طولانی از لبام گرفت و در اخر مکی به لبام زد
دستشو رو صورتم گذاشت و با دقت اجزای صورتمو نگاه کرد
_تو فوق العاده ای جیمینا
م.. من خیلی دوستت دارم و اینو بدون هیچوقت تورو با دنیا عوض نمیکنم
دستاشو محکم تر،کرد دورم و منو به قفسه سینش چسبوند
_هیچوقت ترکت نمیکنم گربه کوچولو

فلش بک بوسان ساعت ۱ (busan bar)
تمام اون حرفاش حرکاتش
فقط..
از سر نیاز بود یعنی...
من دوستش داشتم ولیی..
تو بار .. یه دختر لم داده بود تو بغلش و داشت با ولع لبای کوک رو میبوسید
عصبی و پر از بغض مشتی به میز شیشه ای کنارم زدم که میز خرد شد و دستام مز از خون شد
برای چند لحظه نگاه نصف افراد بار به من جلب شد که اون نگاها شامل کوک هم میشد
پوزخندی پر از بغض بهش زدم و از بار زدم بیرون
دستمو محکم گرفتم که خودمو به درمونگاه برسونم ولی خون ریزی شدیدی داشت عصبی داشتم میرفتم که صدای اشنایی داشت صدام میزد
+جیمین صبر کن
نفس نفس زنان دویید سمتم
+هه... جیمین صبر کن .. م.. من میتونم.. بهت توضیح بدم
خواست بهم نزدیک بشه که عصبی با کف هردو دستم که پر خون بود هلش دادم عقب رو پیرهن سفیدش جای دستای خونیم موند
داد زدم
_تو حق نداریی به من نزدیک بشی فهمیدیی تو حق دخالت تو هیچی رو نداری تو امشب هرچی عشق ب پات ریختم رو از بین بردی احمق
+وا .. وایسا وایسا دستاتو نگاه کن ب. ببین... تو تو خوبیی زود باش باید بریم بیمارستان
نگاه پر از حرصی بهش انداختم
_ب تو ربطی نداره
ماشین تاکسی کنارم وایساد که سریع سوار شدم و بدون توجه به صدا زدناش سرمو به صندلی تکیه دادم...
زمان حال*
jimin p.o.v
صدا زدنای یکی منو به خودم اورد
حدود ده دقیقه بود که تو کوچه کنار کافی شام وایساده بودم و داشتم خاطرات اون روزای لعنتیو مرور میکردم که چه چیزایی بهم گفت چه چیزایی رو باهم پشت سر گذاشتیم
کوک سیلی ارومی به صورتم زد و بازوهامو گرفت و تکونم داد
+هییی جیمیناااا به خودتت بیاا چت شده تو
گیج سرمو میارم بالا به چشماش نگاه میکنم
_ه.. هیچی بیخیال من اومده بودم یکم هوا بخورم
خواستم برم سمت کافه که کوک دستمو گرفت
+جیمینا صبر کن لطفا
فقط میخوام الان به حرفام گوش بدی بعدش هرطور که تو بخوای پیش میره و من از زندگیت گم میشم بیرون
دو دل نگاش کردم دستامو تو هم گره دادم و به دیوار تکیه دادم
_میشنوم....
(لاولیا ووت و کامنت یادتون نره😍)

love in speedWhere stories live. Discover now