سلااااممم لحظه‌ی استرس زایی رو براتون آرزو میکنم یاع یاع یاع یاع
عیدتونم مممببباااارررکککک
//۱۶ سال بعد//
% به خبری که تازه به دستمون رسیده توجه کنید . پیدا شدن دو نوزاد توی جنگل داخل یک غار ... هیچ نشانه‌ای از وجود پدر و مادر این نوزادان یافت نشد و حتی وجود جنازه‌ای .
طبق گزارشات رسیده دو نوزاد پسر که لای یک لباس مردانه‌ی بافت پیچیده شده بودن داخل یک غار کوچیک که دهانش با شاخ و برگ درختا موشیده شده بود و محققان دلیلش رو بر این دونستن که هرکی که بچه‌ها رو اونجا گذاشته ، تلاش برای حفظ گرمای داخل غار بوده است . همچنین محققان و پلیس به این نتیجه رسیدند که والدین این بچه‌ها قصد برگشتن داشته و قرار بود برگرده ولی برنگشت که خدس میزنن که توسط حیوانات وحشی خورده شدند .
_سهون .. تمومش کن ... تا کی میخوای به اون نگاه کنی ؟ اگه میخواستنمون تا حالا میومدن
_اره .. ولی شاید مُردن ... که اینم یه حدسه
_اونا هیچ جنازه‌ای پیدا نکردن ... فقط میخواستن ما بمیریم
_اگه میخواستن هم مارو لای یه لباس گرم نمیزاشتن ... دهانه‌ی غارو نمیپوشوندن تا از سرما نمیریم
کای چرخشی به چشماش داد .
_واسم مهم نیست ... یعنی کارشون بیشتر از ما ارزش داشت؟ ... میتونستن مارو بدن به یکی از فامیلا
_ما اون موقع تازه بدنیا اومده بودیم ... چقدر بدون منطق حرف میزنی ؟
_من بدون منطق حرف میزنم؟
همون لحظه درباز شد و مدیر جوون یتیم خونه اومد.
×خب بچه‌ها ... یه خانواده قراره بیاد به دیدنتون
_کی قراره این ملاقاتا که هیچ نتیجه‌ای هم نداره تموم شه؟ .. اونا همیشه ازمون عیب میگیرن ... ای کاش دوقلو نبودن .. ای کاش بهم وابسته نبودن ... ای کاش اینم پوست روشن بود .... مشکل پوست من چیه؟
×تو هیچ مشکلی نداری کای ... تو خوشتیپ ترین پسر شونزده ساله‌ای هستی که من دیدم ... اونقدر خوبین که خودشونم میفهمن لیاقتتون رو ندارن ... ولی خواهش میکنم اینبار رو بخاطر من حاضر بشین ... عکس و مشخصاتتون رو بهش فرستادم ... حتی با اینکه یه نوجوونین هم مشکل نداره ... اون فکر میکنه شما بهتر هستین چون بزرگین و عاقل تر از بقیه ... خواهش میکنم
_باشه
نانا همیشه کاری میکرد که راضی بشه و همینطور نرم .
/جنگل/
به سرعت میدویید . گرک سیاه سفیدی که دنبال یه گرگ شیری امگا افتاده بود .
مسابقه بود؟
یا فرار ؟
قطعا اولی نبود . داشت فرار میکرد . فرار از رابطه‌ی اجباری.
YOU ARE READING
NEVER DON'T CRY
Werewolfسوهو وارث قبیله‌ی اب مجبور به ازدواج با کریس میشه زندگیش پر از فراز و نشیب خوشحالی و ناراحتی و رنج و سختی میشه ولی اون باید از پس همه‌ی اینا بربیاد . این تقدیر اونه
