بستنی

134 50 13
                                    

سلام بچه‌ها بابت این دیر آپی به شدت متاسفم دلیلشم این فیلترشکنای تخمیه که هییییچ کدومشون وصل نمیشه اگه فیلتر شکن خوب میشناسین بهم معرفی کنین ممنونتون میشم و جبران میکنم ❤️❤️

نگاهی به سوهو متوجه حرفی که زده بود کرد و دوباره برای مسمالی کردن این قضیه دوباره سعی کرد تا توضیح بده

_سوهو همسر منه و منم جانور شناسم درواقع گونه‌های جدید رو که کشف شدن رو من بررسی میکنم

کای که هنوز قانع نشده بود با نگاهی مشکوک به کریس نگاه کرد

_آهان پس همسرتون رو شما برده بودین اونجا درسته؟

_بله

_پس حتما میدونن که اون گرگای تازه کشف شده رو کی دزدیده و چطوری دزدیده

+مگه گرگا اونجا نیستن؟

با این حرف سوهو دوباره عرق سردی به بدن آلفا نشست و بزاقش رو قورت داد .
پسرای گمشدش بیشتر از اون چیزی که فکر میکرد باهوش بودن مخصوصا کای

انگار که اون آلفای جوون به خودش رفته بود ولی با خونسردی که به میدونست از کی به ارث برده

_بله اون گرگا دزدیده شده و مطمئنا خودش نمیتونسته در رو باز کنه و بعد بزنه به چاک

+درسته، ولی من بعد یکی دو ساعت از اتاق خارج شدم نمیدونم کی و چطوری دزدیدتشون

دوباره سمت آلفاش برگشت و با ناله گفت:

+کریییسس من از اون میخوام

هر سه‌ی آلفاها به امگای بارداری که دوباره ویار کرده بود نگاه کردن

_چی؟

+همون یارویی که اسمش بستنیه

_بستنی خوردنیه عزیزم

اینبار سهون نتونست ساکت بمونه و با تعجب گفت

_بستنی که زنده نیست بهش میگی یارو... کجا زندگی میکردی توی غار؟

اینبار کریس به حرف اومد تا از امگاش که ناراحتیش از فورمون‌های خوش بوش که به تلخی میزد دفاع کنه

_ همسرم از بچگی تا وقتی که باهم ازدواج کنیم هیچ وقت به دنیای بیرون پا نزاشته بود و داستانشم طولانیه

دروغ نبود چیزی کم یا کاست نشده بود سوهو واقعا از وقتی که بدنیا اومده بود تا زمانی که ازدواج بکنن تحت سلطه‌ی پدر سختگیر و مادری که همیشه باعث سرکوبش میشد زندگی کرده بود ولی حتی با ازدواجش با کریس هم هرگز روی خوش زندگی رو ندیده بود و هربار سعی میکرد تا با زندگی جدیدش کنار بیاد و آلفا حتی کمی هم که شده اونو دوست داشته باشه ولی هیچ وقت کریس بهش عشق نداده بود البته تا زمانی که بخاطر اون آسیب دید  و مدتها توی خواب به سر برد

NEVER DON'T CRY Where stories live. Discover now